مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

روز های زندگی من

بدون عنوان

نی نی مامان جدبداً شعر یه توپ دارم قلی قلی رو خیلی بامزه میخونه : یه توپ دارم گیل گیلیه ؟، سرخ و آبیهههه؟، میزنم پایین کجا میره،من این توپو نداشتم، مشگامو خوب نوشتم ، بابام عیدی توپ داد، گیل گیلی بوووووود. تازه شعر آقا پلیسه رو هم وقتی میگی بخون میگه : آقا پلیسه .... ( یه مکث میکنه و میگه مامان آقا پلیسه ماشین داره ؟) شعر بع بعی رو هم میخونه بچه م : بع بعی میگه بع بع دمبه نداری ،نه نه ، پس چرا بع بع میگی ...
23 خرداد 1390

مسافرت شمال نی نی خان

آقا نی نی ما تو تعطیلی های این هفته زری مامان و میثم بابا رو برده بود شمال به همراه دوست های بابایی (عمو محسن و عمو مجتبی و خاله ها ) خیلی به همه خوش گذشت نی نی مامان ماشین سوار شد اسب سواری کرد  و هر جا میرفتیم میگفت مامان اوجامرم(کجا میریم) آله ملیم میاد ( خاله ملیحه هم میاد) نی نی خان کلی هم افتخار داد با همه عکس گرفت مثل همیشه با مردانگی و ادبش مامان و بابا رو سر بلند کرد  ...
21 خرداد 1390

اولین پست

این اولین پست وبلاگه که مامانی برات می نویسه ، عزیزم می دونم یه کم دیر شرو کردم ولی سعی می کنم زیاد برات بنویسم مدتیه مامانی میره سرکار یا به قول شما ایداره اولش خیلی بهت سخت گذشت مامانو ببخش ولی به جاش یه پسر بزرگ و مستقل شدی مگه نه ؟ مامانی وقتی میاد خونه سعی میکنه جبران کنه ولی شاید بازم به اندازه کافی نتونه بازم ببخشش . ...
21 خرداد 1390

بدون عنوان

دیشب به درخواست آقا پسر رفتیم شهربازی (پارک ارم) به همراه عمو محسن دوست بابا وقتی بابایی به آقا پسر گفت که میخواهیم با عمو محسن ب شهر بازی بریم پسر گفت مجتبی هم میاد عمو مجتبی داداش عمو محسنه و آقا مهدیار شیطون اینو خوب میدونه آقاپسر کلی بازی کرد هلی کوپتر ، تاپ، ماشین . آخر سر هم به پدر گفت که میخواد سرسره بازی کنه  و آبشار سوار شد.دیگه آخرش از خستگی چشم های پسر باز نمی شد و دیگه گیر به هیچ بازی ای نداد
11 خرداد 1390