مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

روز های زندگی من

شیرین ترین شیرینی

توضیح نوشت: امروز صبح شیرین ترین خرماهای دنیا رو از دست یکی از عزیزترین هام گرفتم. عکس گرفتم و نوشتم تا یادم بمونه که  شیرینی و حلاوت این خرماها صبحمون رو خاص و به یادموندنی کرد. پ ن: فعلاً بدون شرح بیشتر   ...
23 مرداد 1394

مالکیت

دنیا حول نگاه تو می چرخد عزیزکم صبح طلوع می کند تا تو برخیزی و شب سیاه می شود بلکه تو ساعتی بخوابی و بیارامی. این جملات تعریف و توضیح تفکر این روزهای توست، تویی که تمام کلماتت خلاصه شده در ، بده و منه ،و جملاتی مثل  مامان منه ،  بابان منه، غذای منه و .... دایره کلماتت روز به روز وسعت می گیرد و من و روح و جانم دایره وار گرداگردت می چرخیم. مثل طوطی کلمات را تکرار می کنی و با هوش فراوانت ادای گریه کردن در می آوری تا به خواسته ی دل کوچکت برسی، و من با اینکه بار دوم است که این روزها را از سر می گذرانم هنوز هم گول می خورم و خام شیرینکاری هایت می شوم. ولی عزیز دلم دنیا همیشه اینطوری نمی ماند، همیشه طلوع ص...
14 بهمن 1393

بی هیچ دلیلی

عزیز دلم برای از تو نوشتن هیچ دلیلی لازم نیست. مهربونم همین که اینقدر فهمیده و بزرگواری، همین که درک می کنی و با هر گریه و ناراحتی داداش کوچولوت از ما می خوای که بغلش کنیم یعنی بزرگ شدی. گل خوشگلم درکت می کنم اگه گاهی هم خشمت رو بروز بدی و بعضی وقتها یه کم بیشتر از معمول حسادت بکنی. قلبم تیر می کشه وقتی داداشی می شه مرکز توجه و تو خشمگین و عصبانی ناخواسته دعواش می کنی.  مهربون خودم، عاااشق قایم موشک بازیت موقع خوابم. وقتی به هر کلکی متوسل می شی که مثلا یواشکی بری و پیش بابا بخوابی و من متوجه نشم. عاشق وقتایی هستم که با بابا قهر می کنی و می گی نمیام بخوابونمت و بعد با چشمای گریون و پر از غرور می گی با...
27 آذر 1393