منو گذاشتن و رفتن قراره که ایشالا تولد مهدیار جونم رو بعد از ماه صفر بگیریم این شد که با بابا میثم قرار گذاشتیم که پسرم رو ببریم سرزمین عجایب و یه جشن سه نفره بگیریم تا بعد از صفر امروز هم از وقتی از مهدکودک برگشت صحبت تفریح و گردش امشب بود تا اینکه: بابا میثم از سرکار برگشت و رفت یه ذره استراحت کنه تا غروب که بریم من هم مشغول کار خونه شدم، مهدیار اومد و گفت مامانی ما می ریم سرزمین عجایب شما هم برو تو پاساژ برای خودت بگرد گفتم باشه پسرم گفت: اگه خواستی برای منم لباس مباس بخر عیبی نداره دوباره چند دقیقه ی بعد (البته هی می رفت و بابامیثمش رو بیدار می کرد که مجابش کنه منو نبرن) _مامانی شما بمو...