نیست از من بنده ای گستاخ تر نیست از انبان من سوراخ تر گنج پیدا کردم اما دزد برد نَفس ما را خدمت بی مزد برد بی ثباتیها نمودم در عمل پا فشاریها نمودم در دغل رشوه ها دادم گنهکاری کنم زین معاصی مردم آزاری کنم ناصحان گفتند لیکن کر شدم خوبها گفتند و من بدتر شدم بنده ای که دور از معبود شد امتحانها داده و مردود شد معصیت پا داد دستم شوق کرد نَفس دُم جنباند و چشمم ذوق کرد روید از هر ناله ام زنجیر ها از بُن هر توبه ام تزویرها شد میسر لغو در نطق آمدم ذکر تو گفتم راه خود زدم لیک با این که به گرداب گناه دست اندازم به هر برگ و گیاه هرچه گشتم ای خداوند وَدود مهربانتر از تو د...