مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره

روز های زندگی من

هنوز بعد از سالها

1392/5/19 13:12
نویسنده : زری مامان
504 بازدید
اشتراک گذاری

هنوزم اولین هدیه ی روزه داریم یادم نرفته.

هنوزم ساعت مچی ای که هدیه چند روزه ی دست و پا شکسته ام بود فراموش نکردم ساعت مچی ای که برای خواهرم صفحه ی سفیدی بود و برای من هر دوازده عدد را داشت چون زمان را از روی صفحه ی بی رقم نمی توانستم بخوانم و هنوز هم نمی توانم بخوانم.

حالا که بعد از سالها ساعت عروسیم بدون عدد بود و ساعت طلایی ای که چند سال پیش خریدم هم بدون عدد، ولی باز هم من همان دختر بچه ی 9 ساله مانده ام که در خواندن ساعت ضعیف بود.

شیرینی بعضی هدیه ها تا عمر داری در یادت می ماند و این یکی از همان هدیه ها بود، چه حس غروری داشتم که هدیه ی روزه داریم را گرفته ام، آن هم چه روزه داریی چند روزه در سی شب که یک شبش چند دقیقه مانده به افطار فراموش کردم و شکلات هوبی را که پدرم برای بعد افطارمان خریده بود تا ته خوردم و روز بعد هم با یک لیوان آب رفع عطش کردم و باز دیر یادم افتاد که روزه ام.

حالا اینقدر بزرگ شده ام که دیگر هیچ چیز را فراموش نمی کنم نه روزه بودنم را و نه خیلی چیزهای دیگر را.

کاش هنوز هم 9 ساله بودم.

کاش هنوز هم اشک می ریختم و به مادر نازنینم التماس میکردم که سحر بیدارم کند تا با وجود سرماخوردگیهای همیشگیم روزه بگیرم.

در کنار همه ی این روزها و شبها، هنوز هم عاشق روز عید فطرم و عادت همیشگی پدرم به دست به دست کردن فطریه.

دیروز که فطریه مان را سه نفری دست به دست کردیم و بغضی راه گلویم را بست که طعم شیرین همان روزها را می داد.

و چقدر دلم می خواست حتی با وجود عزیزانم هنوز هم فطریه را از دست پدر به مامان جانم و از مامان به خواهرم و بعد هم من از دست خواهر بگیرم و حس فاتح قله ی اورست را داشته باشم وقتی فطریه را به دست برادرم می دهم.

هنوز که هنوز است حکمت گرداندش را نمی دانم ولی دلم نمی خواهد هیچ وقت فراموشش کنم.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان حانیه
19 مرداد 92 17:54
عیدت مبارک خواهر گلم البته با تاخیر
راستی نی نی دقیقا کی میاد به امید خدا


عید شما هم مبارک
ایشالا اواسط مهر ماه
هدا مامان رها
20 مرداد 92 8:21
واقعا خاطرات ما ه رمضونای خونه بابا یه چیز دیگه بود.
منم امسال هر سحر که بیدارمیشدم یاد سحری خوردنای خونه بابام میافتادم و دلم میگرفت.
در هرصورت امیدوارم عباداتتون مقبول حق قرار گرفته باشه


واقعاً
ایشالا که طاعات شما هم قبول
ღبارانღ
20 مرداد 92 20:08
سلام دوستم...
خوبی؟
ای جانم مامانی که ساعت را خوب بهت یاد ندادند..
کاش بچه بودیم و خیلی چیزها را فراموش میکردیم...نه؟ حالا خوبی ها را زود فراموش میکنیم....منظورم به خودمه...


نه عزیزم هممون همینطوریم متاسفانه تنها چیزی که به زودی و سهولت از یاد می بریم خوبیهاست اونوقت تا دلت بخواد از سال اول تولد تا حالا بدی هایی که در حقمون شده رو از حفظیم
ღبارانღ
20 مرداد 92 20:10
ان شالله همیشه مامان و بابای خوبت سلامت باشند...و خبرهای خوب به زودی ازت بشنوم...
باز هم عیدت مبارک...خاطرات خوبت هر روز بیشتر بشه عزیزم... مهدیارم را ببوس..


مرسی نازنینم
مامان مهنا
20 مرداد 92 20:47
عزیزم طاعات و عباداتت قبول
خیلی قشنگ نوشتی بانو
عیدت هم با تاخیر مبارک
میگم ما فطریه رو نمیگردونیم چ رسم جالبی


مرسی عزیزم
عید شما هم مبارک
مامان احسان
21 مرداد 92 9:36
سلام عزیزم چقدر دلنشین نوشتی


لطفته دوست جونم
آسمان
21 مرداد 92 12:37
سلام
عیدت مبارک
طاعات قبول


خصوصی دارین عزیز دل


مرسی
چشم خدمت می رسم
عاطفه
21 مرداد 92 17:49
منم چقدر دلم اون روزا رو خواست عمر گران میگذرد خواهی نخواهی ... دوست جونم چه عجب ! دیگه هر 10 سال یه بارپست میذاری ؟ ما چی کار کنیم پس ؟


بابا دیگه مثلاً سرعتی پست گذاشتمااااا عاطفه جونم
مریم مامان دونه برفی
22 مرداد 92 10:34

سلام عزیزم طاعاتتون قبول باشه .گلم من شمارو لینک کردم. خوشحال میشم شما هم مارو لینک کنی .


با افتخار فراروون ما هم شما رو لینکیدیم
آسمان
22 مرداد 92 15:30
خصوصی مامانی جون


چشمممممممممم
علامه کوچولو
22 مرداد 92 18:50
سلام خوبین مادر و پسرها؟ازین به بعد باید صدات کنیم مادر پسرها
راستی راستی این دست به دست کردن فطریه تو بچگیمون چه حکمتی داشته


نمی دونم خیلی دلم می خواد دلیلش رو بدونم
الیما
23 مرداد 92 19:15
شیرینی بعضی هدیه ها تا عمر داری در یادت می ماند
دقیقا
حتی اگه مال 9 سالگی باشه


واقعاً (:
بهاره مامان ونداد
24 مرداد 92 12:16
وای اره زری جون منم عاشق روزهای عید خونه بابام اینا هستم
انشا.. خدا سایشون رو بالا سرت حفظ کنه عزیزم واقعا کاش هنوز هم 9 ساله بودم چه دنیای قشنگی داشتیم


ایشالا خدا مامان و بابای شما رو هم حفظ کنه
ای کــــــــــــاش
مامان احسان
26 مرداد 92 10:46
سلام عزیزم خوبی


ممنون دوست جونم
شکر خدا
مرجان مامان آران
30 مرداد 92 16:32
چقدر شیرینه اولین کادووووووووووووو
من که فعلا هااا لا این رویه برم جلو از روزه و ماه رمضون نمیتونم چیزی بفهمم


نگران نباش پا به پات میام دوست جونم (: