مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره

روز های زندگی من

قرارمان باشد برای فرداها

1392/8/23 10:35
نویسنده : زری مامان
616 بازدید
اشتراک گذاری

مرد فرداها

پسرک این روزها و مرد فرداها

این روزهایت را کمتر ثبت کرده ام شاید به این علت که می اندیشم در فردایی نه چندان دور خودت تک تک حس های پدری را درک می کنی و مادر شدن عشقت را به چشم می بینی و یاد می کنی از روزهایی که مادر و پدرت بی هیچ چشم داشتی روز و شبشان را وقف حضورت کرده بودند.

شاید زیادی خوشبینم، شاید فرداها گذر روزگار ثانیه ای هم یاد ما را به خاطرت نیاورد.

ولی این خوشبینی را دوست دارم و حس می کنم چیزی که به آن ایمان داشته باشم همان می شود.

پس می نویسم و قراری مقرر می کنم تا روزی با خواندنش همچون پدرت قدردان عشق و همسرت باشی، همسری که فرزند تو را در بطن پرورش می دهد.

قرارمان باشد برای آن روزها

برای آن روزها که همسر جوان و شادابت تمام بودنش را وقف حضور میوه ی دلت می کند.

قرارمان باشد برای روزی که با دلهره و اضطراب منتظر قدم های فرزندی هستی که تمام هستیت می شود.

قرارمان باشد برای روزی که عشقت با همه درد و خستگی چشم به در دارد که تو اولین کسی باشی که تبریکش می گویی و خستگی روزهای سنگینی را از تنش بیرون می کنی.

قرارمان باشد برای روزی که با همه بی تجربگی ها و استرس ها می خواهی بهترین باشی، ستون باشی.

قرارمان باشد برای روزی که یک تب کوچک کودکت، وجودت را آتش می کند.

قرارمان باشد برای روزی که نیمه شب چشم باز می کنی و مادر عاشقی را می بینی که با همه بی خوابی و خستگی در دل شب با کمترین سر و صدایی عاشقانه تصدق چشمان میوه ی دلش می رود.

قرارمان باشد برای آن روزها که غروبی در می گشایی و خسته از راه می رسی و صورت خسته تر همسرت دلت را می لرزاند.

قرارمان باشد برای همه روزهای پیش رویی که شاید خاطره ای هر چند کمرنگ از من و پدرت را به یادت بیاورد، آن روزها یادت بماند که قدردان همسرت باشی، یادت بماند که هر چقدر او مادر است تو نیز پدر باشی.

یادت بماند که دستان ظریف و زیبایش را ببوسی.یادت بماند که لحظات بیماری و سختی استوار باشی و دلداریش بدهی.

یادت بماند نیمه شبی که سخت کمک و حضورت را می طلبد دستگیرش باشی، یادت بماند گریه ی شبانه ی فرزندت گاه حضور تو را می طلبد.

یادت بماند گاهی همسرت فقط و فقط گوش شنوا می خواهد تا شکوه کند، گوش شنوایش باشی.

و یادت بماند من و پدرت تمام این روزها را گذرانده ایم به این امید که روزی شما بهترین شوید و سربلندمان کنید.

یادت بماند که پدرت برای من بهترین بوده، تو نیز بهترین برای همسرت باشی.

یادت بماند تمام این قرارها مرد فرداها.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)

مهتاب
23 آبان 92 23:17
خدا نکشت زری جون چکار کردی با نی نیمون
عاطفه
24 آبان 92 9:13
مثل همیشه عالی زیبا معنی دار و عاشقانه ایشالله همیشه خوشبخت باشید و سلامت و سایه ات هزار سال بالا سر این دو تا شاهزاده ی خوشگل باشه در کنار آقا میثم مهربون.
زری مامان
پاسخ
عزیز دلم
عاطفه
24 آبان 92 9:14
راستی فرداها که سر این قرار رسیدید یادتون نره منم برای این همه عاشقی گل پسر دعا کردما !!!!
زری مامان
پاسخ
من همیشه محتاج دعاهای قشنگت هسستم عاطفه جونم
عمه سارا
24 آبان 92 23:13
واسه چهارتا گل اونقدر زیبا نوشتی که هنوز دارم بهش فکر می کنم.نمی تونم چیزی بگم.
samareh
25 آبان 92 16:18
محمد صدرای عزیز امیدوارم کت شلوار دامادیت و بپوشی.
زری مامان
پاسخ
عاشقتمممممممممم ثمره جونم مرسی که بهمون سر زدی
مامان ماهان
25 آبان 92 22:23
_________$$____________$$ ______$$$__$_$$____$$_$__$$$ _____$__$__$$__$__$__$$__$__ _____$__$$$_$__$$$$__$_$$$_$$ ____$$$$_____$$$__$$$_____$$$$ ___$__$________$__$________$__$ ___$__$_________$$_________$__$ ____$$__________$$__________$$$ ___$__$_____$$$$__$$$$_____$__$ ___$__$____$$$$$$$$$$$$____$__$ ____$$$$____$$$$$$$$$$____$$$$ _____$__$____$$$$$$$$____$__$ _____$__$_____$$$$$$_____$__$ ______$$$$_____$$$$_____$$$$ _______$__$_____$$_____$__$ _______$__$$$________$$$__$ ________$$$__$______$__$$$ __________$__$$$__$$$__$ ____$$$$$__$$$__$$__$$$_$$$$ ___$_____$__$__$$__$__$_____$ ___$______$__$$__$$__$______$ ___$_______$__$__$__$_______$ ___$________$_$$$$_$________$ ____$________$____$________$ ___$_________$____$_________$ _$$_$________$____$________$_$$ $__$_________$$$$$$_________$__$ $__$___$$$$$$_$__$_$$$$$$___$__$ $___$_$____$_$$__$$_$____$_$___$ _$__$$____$_$_$__$_$_$____$$__$ __$__$$$$$ $__$__$__$_$$$$$__$ ___$______$___$__$___$______$ ___$_____$____$__$____$_____$ ____$___$_____$__$_____$___$ _____$$$______$$$$______$$
مامان ماهان
25 آبان 92 22:23
عالي نوشتي عزيزم
زری مامان
پاسخ
لطف داری مهربون نگاهت زیباست
خاله حمیده
26 آبان 92 13:00
متنتون عالیییییییییییییییییییییی بود عالیییییییییییییییییییییییییییییییییی فقط گریه کردم قرارمان باشد روزی که تو مرد شدی و من از هیبت نگاهت اشک شوق ریختم خداوند بچه هاتو برات حفظ کنه و سایه شما رو سرشون نگه داره ان شا اله
زری مامان
پاسخ
ممنون دوست خوبم نگاهت زیباست ایشالا شما هم برقرار باشید آدرس وب نذاشتید که بیام پیشتون
مرجان مامان آران و باران
26 آبان 92 19:49
ای خداااااااااااا چقدر بامزههههه عزیزممم ایشالا همیشه خوب و خوش باشید خیلی قشنگ بود سایتونم بالا سر خوشگلا باشه منو خیلی دعا کن مهربونم
زری مامان
پاسخ
عزیز دلمییییییییی ایشالا که زودی این روزا هم به خیر و خوبی بگذره دوست خوبم
مهتاب
27 آبان 92 0:09
عزیزم واقعا عالی نوشتی خیلی جالب بود احسنت
مامان احسان
27 آبان 92 10:33
سلام زری جون کلی خندیدم اولش با دیدن این عکس با مزه به فکر فرو رفتم خدا حفظشون کنه
علامه کوچولو
27 آبان 92 20:08
الاااااااااااااهی چقدر زود این لباسها اندازه ش خواهد شد زری!یه لحظه تصور کن نوه ت رو توو این لباسها بذاری عالی بود.....
زری مامان
پاسخ
واقعاً مثل برق و باد می گذره، ایشالاااااااااااا
مامان مرضیه
27 آبان 92 21:53
وای عالی بود نکنه نویسنده بودی ما نمی دونستیم این فندق خان هم خیلی خوشتیب شده بود با کت و شلوار ها انشاالله که همیشه شاد و موفق باشید
زری مامان
پاسخ
نظر لطفته مرضیه جونم
باران
28 آبان 92 0:05
سلام.چرا نگفتی نوشتی؟
زری مامان
پاسخ
عزیز دلم معذرت میخوام
باران
28 آبان 92 0:07
با گوشی امدم دیدم ای وای من 5شنبه تا حالا ما اینقدر حرف زدیم.از خودم سخت نا امید شدم
زری مامان
پاسخ
نگو این حرفها رو، من معذرت میخوام
مهتاب
28 آبان 92 0:32
خصوصی داری خواهر
زری مامان
پاسخ
می رسم خدمتتون عزیزممممممم
اليما
28 آبان 92 15:07
خيلي قرار و مدار گذاشتي واسش آخه ماماني بچم خسته مي شه
فاطمه
28 آبان 92 17:06
سلام زهرا جونم ببخشید نگرانت کردم نتمون چند وقتی قطع بود دسترسی نداشتم تا از نگرانی درت بیارم پس فردا قراره برم بیمارستان برای زایمان برام دعا کن خیلی استرس دارم
زری مامان
پاسخ
خیره ایشاااالا منتظرتم تا به خیر و خوشی خبر سلامتیتون رو بهمون بدی عزیزم
ღبارانღ
28 آبان 92 19:20
سلام..دیشب که جوابم را ندادی... ولی واقعا نمی دونستم نوشتی...ببخش..
زری مامان
پاسخ
ببخش گلم، موقعیت جواب دادن نداشتم، اینقدر درگیر بودم نرسیدم جواب بدم
ღبارانღ
28 آبان 92 19:20
نوشته ات را خیلی خیلی دوست داشتم...خیلی زیبا گفته بودی...دوست خوشگلم...
ღبارانღ
28 آبان 92 19:20
دوست مهربونم چقدر هوای عروسش را داره ها...
ღبارانღ
28 آبان 92 19:21
خدا تو و اقا میثم را سالیان سال در کنار هم خوشبخت و سلامت نگه داره...ان شالله دامادی مهدیارم و محمد صدرا
زری مامان
پاسخ
ممنون باران جونم
ღبارانღ
28 آبان 92 19:22
زهرا عکس بالا خیلی خوشگله..چاپش کن برای بچه ها یادگاری بماند... دوست خلاقم...
زری مامان
پاسخ
چشمممممم حتماً
ღبارانღ
28 آبان 92 19:23
باز هم ازت عذر میخواهم..کاش گفته بودی... نمی دونم کامنتهای دیشبم ثبت شده یانه...چون هیچی هم نمی نوشت که ثبت شد یا نه... در هر صورت ببخش...
زری مامان
پاسخ
نگو عزیزم، من هنوز نتونستم بیام پیشت
ღبارانღ
28 آبان 92 19:25
حس میکنم محمدصدرا شبیه خودته...نگاهاش که این را می گه...نه؟
زری مامان
پاسخ
خیلی شبیه عکس بچگی بابامیثمه
پگاه مامان آرتین
29 آبان 92 10:53
عزیزم خیلی زیبا بود.آفرین .امیدوارم خدا سایتونو برسر گلهای نازتون نگه دار.ببوسشون درپناه علمدارحسین باشید
زری مامان
پاسخ
ممنون پگاه نازنینم
ღبارانღ
29 آبان 92 18:28
سلام خواهش میکنم عزیزم..تو منو ببخش..
صـبــا خاله ی آیـــســـا
30 آبان 92 10:54
وویی خداااااااااااااااااااا چقد نارییییییییییییییییییییی عاشق عکست شدمااااااااااا
آسمان
8 آذر 92 13:37
مرد کوچولوتون رو قربون عاشق عکسش شدم
زری مامان
پاسخ
عزیز دلم لطف داری