مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

روز های زندگی من

عجبا اینم از مشاور

1392/12/6 23:41
نویسنده : زری مامان
685 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم ترسیده

گاهی درکش می کنم و گاهی هم یه مقداری عصبی می شم

چون هنوز هم شبا خوب نمی خوابه و مرتب بیدار می شه

چند شب پیش بابا میثم یاد روزای نوزادیش رو می کرد که من همونطور که دراز کشیده بودم روی پام می ذاشتمش و می خوابوندمش

از اولش هم بد خواب بود ولی حالا با وجود ترس و خیالبافی های بامزه ش بدخواب تر هم شده

قبلا وقتی بیدار می شد فقط تا اتاقش همراهیش می کردم و می گفتم الان برمی گردم و سریع خوابش می برد ولی الان هی چشمای خوشگلش رو باز می کنه که ببینه پیشش نشستم یا نه

هفته ی پیش دیگه حسابی کلافه شده بودم تو نی نی سایت یه نفر سایتی رو معرفی کرده بود که مشاوره ی آنلاین می دادن

وارد سایتش شدم و بعد از سوال از یه مشارو محترم و کلی پرسش و پاسخ بهم گفتن از یه مشاور گرامی که از قضا روحانی هم بودن سوال کنم سریع به ایشون مراجعه کردم و شروع به توضیح کردم و بعد از کلی صغری و کبری چیدن تفضل فرمودن و گفتن که یه اسباب بازی محبوبش رو شبها کنارش بذارم تا با آرامش بخوابه

منم که با وجود همه ی مخالفتهایی که با میثم با اینجور روانشناسی ها و مشاوره ها داره مثل همیشه خواستم ثابت کنم که کاملا هم علمیه و حتما هم جواب می ده

شاد و خوشحال، مهدیار که از مهدکودک اومد گفتم پسرم از امشب یکی از اسباب بازی هات رو که خیلی دوست داری پیشت بخوابون تا راحت بخوابی مامانی

این جملات از دهان مادرانه مان خارج نشده بود که پسرکمان نگاهی عاقلانه فرمودن و گفتن مامان چی راجع به من فکر کردی مگه من نی نی ام که فکر کنم اسباب بازی ها مواظبمن

منو می گی تعجبو بعد خجالت

دیگه هیچی دیگه مثل پهلون پنبه ی عمو پورنگ پنچر شدم حســــــــــــــــابی

خوب راست می گه دیگه بچه م، پنج سالشه، حالا جناب مشاور محترم و مجرب یه چیزی گفتن من چرا گوش دادم متفکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

عمه سارا
7 اسفند 92 8:20
من از خودم بدم میااااااااااااد متاسفم که در مورد خواب به عمه ش رفته الان 8 صبحه. ولی این جانب از 5 بیدارم باور کنید دست خودش نیست خوابش نمی بره
زری مامان
پاسخ
الهی فدات بشم هر وقت هم که یه ذره خوابت می بره با تلفن من بیدار می شی
مامانی درسا
11 اسفند 92 23:45
ای جونمی به این پسر عاقل هزار ماشاالله مامانی این مشاوره ها میبایستی توی زمان جال درس بخونن روی این بچه های این دوره زمونه کار بکنن ..... بخدا که همه مون کم میاریم پیششون یه وقتایی فک میکنم نسبت به دختری حسابی خجسته م بخدا ........ انشاالله به مرور خوب میشه .... گلهای خوشگلتو ببوس
زری مامان
پاسخ
مرسی از حضور گرمت مامانی نازنین واقعا گاهی در مقابلشون کم میاریم
ابجي سجا
12 اسفند 92 15:34
بی چشم میشه زندگی کرد،بی نفس هرگز،همه عالم چشم من ولی تو نفس من.
ستارگان آسمان من
13 اسفند 92 13:18
حق داره بچه خوب....خوب یه مدت پیش خودت بخوابونش ...
زری مامان
پاسخ
این راه رو هم امتحان کردم ولی دیدم شدیدا بد عادت می شه و دیگه تو اتاقش بند نمی شه
ღبارانღ
16 اسفند 92 22:37
سلام... مقابله با ترس سخته... ولی خب با حوصله تو شدنی هست...
زری مامان
پاسخ
سلام خیلی سخته به خصوص که خودم هم شجاع نیستم اصلا