روزمرگی های مادرانه
هر بار کلی برنامه ریزی می کنم، دنبال وقت خالی می گردم، بعد از کلی کلنجار رفتن و بالاخره کنار اومدن با خودم صفحه نی نی وبلاگ دوست داشتنیم رو که باز می کنم وقتی یوزر و پسوردم رو وارد می کنم و صفحه ی کاربریم بالا میاد دقیقا همون موقع یه عالمه اولویت تو ذهنم صف می بنده که می شن مهمترین ها در اون لحظه و مثل اکثر وقتا یا قبل از نوشتن یا وسطاش کاملا پشیمون می شم و دست می کشم از هر چی وبلاگ و خاطره نویسیه.
گاهی اوقات که دستم به کیبور می ره یا صدای برادر بزرگه بلند می شه و یا چشمای منتطر نی نی کوچیکه مادر رو می طلبه.
گاهی اوقات هم حین نگاه کردن به مانیتور پشت زمینه ی مانیتور چشم گیر تر از محتویات روی صفحه ش می شه چیزایی مثل اسباب بازی های پخش و پلای مهدیار، لباس های نشُسته ی بندانگشتی خونه مون و محتویات یخچال و فریزر که منتظرن غذای خوشمزه ی سفره ی شاممون بشن و حتی گرد و خاک نامحسوس روی میز و جای انگشتای کوچولوی مهدیار جای جای خونه خلاصه کلی کارهایی که از دستان مادرانه م برمیاد تا محیط خونه م رو برای عزیزانم گرم و تمیز و امن نگه داره.
اینها همه روزمرگی هاییست که اکثر هم صنفان نازنینم درکش می کنن و هر روز تجربه ش می کنن.
اینها چیزهاییست که گاهی مانع از نوشتن شیرینهای زندگی کودکانه ی دردونه هام می شه. شیرینی هایی که با همه ی خوشمزگیشون گاهی اینقدر در نوشتنشون تاخیر و تعلل می کنم که کمرنگ می شن و از ذهن شلوغ و درهم و برهم اینروزهام دور می شن.
دلم می خواست اولین های نی نی کوچیکه رو ثبت کنم تا در آینده ای که میخونه و با نی نی خودش مقایسه می کنه لذت ببره و از روی عشق پدرانه ش مدام بین نوشته هام دنبال شباهت ها و نقاط مشترک خودش و جگر گوشه ش بگرده.
ولی افسوس که نشده تا روز دقیق اولین باری که نی نی نازم خندید یا دست به دهان برد و یا غلتید رو ثبت کنم.
--------------------------
عزیزکم امیدوارم درکم کنی که با همه ی هیجانم بابت شیرینی هایت گاهی تمام سعیم رو می کنم که اولویت ها رو هم کنار بگذارم ولی باز چیزهایی هست که حس مادرانه م رو قلقلک می ده و دست نوشتنم رو شل می کنه، چیزهایی نظیر بازی با یه برادر مهربون و با گذشت یا در آغوش کشیدن نی نی خندانی که با دست و پا زدن همه ی تلاشش رو برای جلب توجهم به کار می گیره، اینجاست که دیگه هیچ پیش زمینه ای هر چقدر پررنگ و بزرگ به دید مادرانه م نمیاد.
************************************************************************
پ.ن1:همه ی اینها رو گفتم تا بگم خیلی مامانم
پ.ن2:یکی از به یاد موندنی ترین اولین ها، اولین باریه که یه نی نی غذا می خوره، گرچه از خیلی قبل تر شکموی مامان طعم غذاهای بزرگونه رو چشیده بود ولی اولین غذای رسمیش رو جمعه تست کرد
یه فرنی خوشمزه ی مامان پز که با شیر بادوم براش درست کردم و نی نی باکمال میل نوش جان کرد ولی اینم بگم که پسرک عزیزم چلو خورشت رو به این غذاهای بی مزه و ساده ی نی نی گولویی ترجیح می ده ولی فعلا باید تحمل کنه.
قابل ذکره که شروع غذای نی نی جان ما به دستور پرفسور پیر مهربان زودتر صورت گرفت اون هم به دلایلی.