بدون عنوان
عزیز دردانه ام سلام
برایت می نویسم تا بدانی (گرچه خوب می دانی بیشتر بدانی) که چقدر دوستت دارم بدانی که هر روز که چشم باز میکنم با دیدن قرص مهتاب گون صورتت روزم را آغاز میکنم
دیر زمانی ذکر قنوتم شده بود "رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعا" و او حقاً شنواست و چه خوب عطا کرد بر من فرزند پاکی چون تو را
و حال ذکر روز و شبم اینست که مرا سپاسگذار نعمت بزرگش قرار دهد.
عزیزکم دیشب شب خوبی برای من و تو نبود هر دو غمگین بودیم و چقدر آرزو کردم که ای کاش تو اینقدرها هم خوب نبودی چون دیگر چیزی در برابر وجود گرانبهایت برای گفتن نداشتم نگاهم در نگاهت ذوب میشد و هر بار که صدایم میزدی دلتنگیم صد چندان میشد حتی در آغوش کشیدنت هم چیزی از غمم نمی کاست و هر بار آرزو میکردم کاش مادر بهتری بودم.
این را میدانم که عاشقانه دوست داشتنت تنها کافی نیست وظیفه ام بس بزرگ است و بی انتها
کاش کسی به من می آموخت که چگونه برایت بهترین باشم غنچه ی من
مامان غمگینتو ببخش