کارگاه آموزشی
عزیز دل مامان دیروز اولین جلسه از کلاست بود و مامانی خیلی دوست داشت ببینه چی کار میکنی
چند روزی بود راجع به مهدکودک و کلاس زیاد برات قصه میگفتم و شما خیلی علاقه نشون میدادی
به اتفاق بابایی آمدیم خونه مامان شعله دنبالت و رفتیم کلاس و قبل از اومدن خانم مربی وارد کلاس شدیم و شما شروع به سوال در مورد وسایل بازی توی کلاس کردی و زری مامان هم برات توضیح داد و ازت خواست که بری بازی کنی و کم کم دوستات هم اومدن و خانم مربی هم که اسمش مونا جون بود اومد و یه آهنگ شاد گذاشت و شماها شروع به بازی کردید وبعد از چند دقیقه رفتیم برای درست کردن کاردستی و مونا جون راجع به رنگ سبز توضیح داد که از ترکیب چه رنگ هایی درست میشه و بعدش یه پیش دستی بهمون داد با قلمو و رنگ سبز و شما مرتب میپرسیدی این چیه اون چیه ؟
بعد از رنگ کردن پشت پیش دستی یک بار مصرف گذاشتیم تا خشک بشه و رفتیم تا خاله برامون قصه بگه در مورد قورباغه ی سبز که غذاش مگس بود و بعد یه آهنگ قشنگ گذاشت و ازتون خواست که حرکت پروانه انجام بدید شما که در تمام مدت کلاس هر کاری مونا جون گفته بود انجام داده بودی و به دقت انگار تو جلسه سران اپک نشستی به قصه گوش میدادی شروع کردی به بال بال زدن و دیگه همه نشسته بودن ولی شما در حدی که دیگه نفست بند بیاد هنوز بی وقفه بال میزدی و وقتی آهنگ تموم شد اعتراض کردی که اٍ اٍ چرا تبو (تموم) شد مامان خلاصه به زور نگهت داشتم تا یکم نفس بکشی
بعد از این تلاش ستودنی رفتیم برای ادامه درست کردن کاردستی (قورباغه) و بعد از تموم شدن کاردستی که کاردستی آقا مهدیار گل ،اولیش بود و برای بچه ها که چه عرض کنم برای مامانها دست زدیم و کلاس تموم شد ولی دیگه مگه میشد شما رو از تو کلا س بیرون آورد دویدی و با مونا جون خداحافظی کردی و تا بیرون اومدی بابا رو دیدی شروع کردی به تعریف کردن
گل مامانی ، تو این کلاس ها ثبت نامت کردم تا دوست شدن با بچه ها رو یاد بگیری و برای رفتن به مهدکودک آماده بشی . شما اکثر سوال هایی که مونا جون میپرسید رو بلد بودی ولی هنوز جو کلاس برات آشنا نبود تا بتونی بلند جواب بدی یا اینکه بدونی باید جوابش رو بدی . و مامانی مطمئنه که تا چند جلسه دیگه حسابی تو کلاس کیف میکنی عزیزم