مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

روز های زندگی من

مامانو ببخش گل صبورم

1391/4/1 10:22
نویسنده : زری مامان
1,143 بازدید
اشتراک گذاری

واااای که مامانی چقدر شرمندت شده وای که چجوری باید معذرت خواهی کنه که مامان بدی بوده و عذاب وجدان داره گریه

تو مطالب قبلی نوشته بودم که گل پسرم دستش سوخته و من برای اولین بار خواستم مثلاً حساسیت بی جا بخرج ندم نمی دونستم دارم خطا می کنم عزیز دلم این چند روزه که دستت سوخته بود کرم آلفا برات زدم و فکر می کردم داره خوب می شه وقتی دیشب به اصرار بابا میثم که خودش دل دکتر اومدن نداشت با خاله اسما بردیمت دکتر دلم ریش شد برای این مظلومیتت

دکتر تا دستت رو دید پرسید کی سوخته و من گفتم چند روزی میشه گفت عفونت کرده کرم آلفا فایده ای نداره خانم شما چقدر دل گنده اید که الان آوردیدش بعد هم سفالکسین داد برای عفونت و ایبوپروفن برای درد خاله اسما گفت آخه این که درد نداره ولی خانم دکتر گفت خانم عفوت کرده، یعنی چی درد نداره

وااااااااای مامانی می دیدم تا دستم به دستت می خوره شروع می کنی به فوت کردن دستت و تا نگرانی منو میبینی می گی چیزی نیست الان خوب میشه مامانی

الهی مامان به فدای بزرگیت مامان کم تجربت رو ببخش گلم نذار به حساب کوتاهی و کم توجهی، آخه مثلاً می خواستم ادای مامانای بزرگ و مسلط رو در بیارم

بابایی که فهمید داغون شد حالا چقدر اونو دلداری دادم بماند

حتی عمه سارای دل نازکت هم از سمنان زنگ زد و کلی نگرانت شده بود و شما تند تند براش تعریف می کردی خاله اسما به دکتر چی گفت و دکتر چی جواب داد و دل عمه رو بیشتر ریش می کردی

عزیزک صبورم مامانو ببخش من که فقط برای دلداری به بابات می گفتم یاد بچه کوچولوهای توی کربلا بیفت که چجوری سوختن و کتک هم خوردن وقتی دلت برای مهدیار ریش شد فقط امام حسین رو صدا کن و یاد مظلومیتش بیفت (به روضه ی نرمی براش خوندم و بیشتر داغونش کردم الهی بمیرم براش)

بزرگ مرد کوچکم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

نایسل
22 خرداد 91 21:26
سلام عزیزز دلم ممنونم که سر زدی الهی زودی دست پسر خوب شه پیش میاد عزیزم خودت رو سرزنش نکن اگه موافقی همو لینک کنیم و دوست بشیم گلم
عمه سارا
23 خرداد 91 18:00
دیشب وقتی فهمیدم چی شده جیگرم سوخت.اگه مریم دوستم پیشم نبود واقعا گریه می کردم.قربونت برم که امروز وقتی بهت زنگ زدم گفتی مامانم زخمم رو انداخته شکلش عوض شدهفدات بشم می تونم تصور کنم که فقط گوشتش موندهباورم نمی شه که یه بچه 3 ساله بتونه اینقدر صبور باشه.