بدون عنوان
پسر گلم میخوام از تولدت و ورودت به این دنیا برات تعریف کنم: عزیز دلم خیلی وقت بود که مامان و بابا دلشون یه نی نی خوشگل میخواست )البته پیش خودت باشه مامانی از اول هم دلش یه آقا پیسر میخواست ) یه مدتی بود مامانی حالش اصلاً خوب نبود یه روز یواشکی رفت پیش یه دکتر و آزمایش داد وقتی برگشت خونه دل تو دلش نبود تا جواب آزمایش بگیره بعد از چند ساعتی مامانی زنگ زد به آزمایشگاه و وقتی خانمه گفت جواب مثبته تلفن تو دست مامانی موند زری مامانت از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه اول زنگ زد به بابایی دلش نمی خواست هیچ کس غیر خودش و بابایی از وجودت خبر داشته باشه بعد هم که تلفن رو قطع کرد شروع کرد به بلند بلند گریه کردن وشکر خدارو کردن آخه خداکم نعمتی به م...