مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره

روز های زندگی من

مسافرت یک شبه

1390/3/29 16:01
نویسنده : زری مامان
587 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم پنج شنبه هفته ای که گذشت مامان و بابا رو برده بود باغ دایی سعید تو هشتگرد دایی اصغر و زن دایی و دختر دایی بابایی با همسرش اونجا بودن پسر گل مامان هم من و بابایی و مامان ثریا و بابا ناصرش رو برده بود اونجا .

اولش قرار بود شب رو برگردیم ولی اینقدر هوا خوب بود که در راه برگشت پشیمون شدیم و برگشتیم و نی نی مامان شب رو توی چادر کنار مامان و مامان ثریا و خاله مریم خوابید عمه سارا لوس نیومده بود وگرنه به آقا پسر خیلی بیشتر خوش میگذشت (آخه عمه جونش امتحان داشت و مونده بود خونه تا با خیال راحت از دست مهدیار خان درس بخونه تازشم عمو حمید هم رفته بود اعتکاف و عمه جونیش حسابی دلتنگ بود )

باغ دایی جون یه استخر بزرگ داشت که مامانی همش نگران بود که آقا پسر توش بیفته آخه دور از چشم دایی جون هر چی سنگ بود تو استخر انداخت و بابایی بعداً گفت که موقع شنا کردن هی سنگ میرفته زیر پاش

مامان ثریا جون آقا مهدیار رو برد تو استخر براش توپ وتیوپ هم آورده بود اولش میترسید و همش لب استخر نشسته بود ولی ظهر که الی اومد پسرم شیر شده بود تنهایی با تیوپ روی آب شنا میکرد و دیگه نمیشد از آب درش آورد هر جا هم الی رو گیر میاورد بوسش میکرد مامان ثریا گفت آقا مهدیار اینقدر الی رو اذیت نکن و الهه هم گفت ولش کنید اشکال نداره خاله همه کلی خندیدیم اینم از بچه های این دوره زمونه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)