مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

روز های زندگی من

مامانی معذرت می خواد

1391/6/2 0:42
نویسنده : زری مامان
825 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان اینقدر این روزا بزرگ شدن و عاقل شدنت محسوسه که مرتب احساسهای جدید تو وجود مامانی شکفته می شه

هنوز هم خیلی وقتا از اینکه مامانی صدام می کنی ته دلم می لرزه و ناباورانه به خودم میگم یعنی واقعاً خدا منو قابل دونسته و مامان یه فرشته ام

مهدیار جون و زری مامان  

عزیز دلم دیروز که بعد از مدتی رفته بودیم خونه ی مامان شعله و بابا عباس شروع به شیطنت کردی و یه میوه رو برداشته بودی می خواستی پرت کنی وسط اتاق و وقتی هم بهت می گفتیم له می شه و زمین رو کثیف می کنه می گفتی مگه چیه خوب با دستمال پاکش می کنیم

منم که می دونستم مامانم حساسه عصبانی شدم و بهت تذکر دادم وقتی موقع رفتن با عصبانیت بردمت دستشویی دم در ایستاده بودی و هر کاری می کردم داخل نمی یومدی و از عصبانیت من ناراحت بودی

و با بغض و حرص گفتی: چهره ت اصلاً زیبا نیست

من که به معنای واقعی وا رفته بودم دستم رو ناخودآگاه گذاشتم روی صورتم و گفتم چرا مامانی؟

شما گفتی آخه همه ش عصبانی می شی

هم شرمنده ت شدم و کلی خجالت کشیدم و هم عاشق این لفظ قلم حرف زدت شدم چهره ت اصلاً زیبا نیست

امروز هم با اینکه اصلاً عصبانی نشده بودم موقع خواب ظهر گفتی مامانی من که کار بد نمی کنم چرا همه ش شما و بابا عصبانی می شید

و مامانی بازم بهت قول داد که بی خودی از دستت ناراحت و عصبانی نشه

یعنی سعی می کنه اصلاً عصبانی نشه ولی خیلی سخته عزیز دلم

پی نوشت: امروز آخرین جلسه کلاس کاردستیت برگزار شد که یه کاردستی خیلی خوشگل درست کردی ولی متاسفانه نتونستم ازش عکس بگیرم ایشالا توی نمایشگاهی که قراره از کاراتون بذارن ازش عکس می ندازم و می ذارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

در انتظار ....
2 شهریور 91 11:49
سلام زری جونم خوبی؟وای چه عکس نازی بود.مثل همیشه مادر وپسر خوشگل.الهی همیشه شاد و سالم باشید.خدا هر دوتون را حفظ کنه...
در انتظار ....
2 شهریور 91 11:50
وای آقا مهدیار خب مامان زری حق داره...شما کار بد می کردید..مامان به این خوشگلی و خوبی.یک کم دقت کن...ببین چه مامان زیبایی داری
در انتظار....
2 شهریور 91 11:52
وای زری جون خوبم.ناراحت نباش.این عصبانیتها مال اینه که تو می خواهی یه پپسر گل و خوب تحویل بدی...مگر می شه با هیچ کار بچه مخالفت نکرد؟نه اونوقت وقتی خودت هیچی نگی همه به خودشون اجازه می دهند هر چی بگند.انوقت تو بیشتر ناراحت نمی شی؟
مامانش
2 شهریور 91 11:56
آره عزیزم دقیقا همینطوره که میگی ، ولی من انقدررررررررررررررررررررررررررررررررررر استرس دارم و نگرانم که خدا میدونه چقدر ، دکترم هم گفته که به خاطر استرسمه که تا حالا باردار نشدم ، آخه چجوری استرسمو کم کنم ، هیچ جوره نمیشه . برام دعا کن عزیزم . خیلی خوشحالم که دیدمت عزیزم ، معلومه یه مامان خوب و مهربونی وای وای بچه های الان یه حرفایی میزنن که آدم هاج و واج میمونه
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
2 شهریور 91 14:03
الهی.فدای مهربونیات مهدیار جون با ادب.
در انتظار ....
2 شهریور 91 15:16
عاشقتونننننم.واییییییییییییییی کی گفته ادم نمی تونه عاشق دوست انترنتیش بششهههههههههههههههه؟؟ عاشق نشدند...من که زری جونم می دونه
بابای ارشیا
14 مهر 91 11:39
lماشالله به این مرد کوچک پراز احساس
دخترم زری خانم یادت نره براش دعاهای شش قفل و هفت هیکل رو بگیر . دعاهای بزرگی هستند .دعا می کنم خداوند مهدیارت رو برات مایه دلخوشی و برکت زندگی قرار بده انشالله


ممنون