مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

روز های زندگی من

آقا پسرم مریض شده

1390/4/11 15:12
نویسنده : زری مامان
459 بازدید
اشتراک گذاری

یه چند وقتیه هیچی ننوشتم . آخه آقا پسرم حسابی مریض شده بودو مامانش درگیر دکتر و مراقبت ازش بود پسرم سه روز تمام تب داشت و مامانش هم که حسابی از تب میترسه داشت سکته می کرد . دوشنبه هفته ی گذشته پسر رو بردم خونه ی بابا عباسش وسطهای روز مامان شعله زنگ زد و گفت پسرم داره تو تب می سوزه مامان شعله با دایی جواد و دوستش آقا پسر رو بردند دکتر و مامان شعله گفت که دیگه نگران نباش ولی دوباره ظهر زنگ زد و گفت زود بیا مامانی آژانس گرفت و رفت پیش پسرش و جیگرش کباب شد دید پسرش مظلوم افتاده یه گوشه و اینقدر بی حاله که نگو ولی تامامانش رو دید بال در آورد

تب آقا پسر خیلی بالا بود دوباره مامانی با بابایی بردش دکتر .

راستش آَقای دکتر خیلی مامان و بابا رو ترسوند

 

گفت علائم بیماری کاوازاکی رو داره اگر تنش بیرون ریخت و لباش و چشمش قرمز شد باید ببریدش بیمارستان این بابای ترسو هم که کلی نگران شد و گفت بریم خونه ی یکی از مامان بزرگهات رفتیم خونه مامان شعله ( بابا عباس هم مشهد بود) تا خود صبح پسر توی تب سوخت و هزیان میگفت ساعت دو شب هم از خواب پرید و هرکاری کردیم دیگه آروم نشد تا حالا هیچ کس پسر رو این طوری ندیده بود مامان و بابا بردنش بیرون و تاساعت 3  توی خیابون ها گردوندند یکی دو بار دیگه هم تاصبح بیدار شد فردای اون روز هم همه سر و صورت و تنش ریخت بیرون ومامان و بابا بیشتر نگران شدند

خلاصه کلام اینکه خدا رو شکر چیز خطرناکی نبود ویه ویروس بود و به قول خاله اسما مهدیار دیگه شبیه دون دون شده بود ولی هنوز که هنوزه بعد از 5-6 روز هنوز پسر دون دونه تا کف پاش ریخته بیرون بعد از اون هم این ویروس محترم رو هدیه داده به دایی جوادش و دایی از چند ساعت بعد از کنکورش حسابی تب کرده و طبق آخرین خبرها همه ی تنش هم ریخته بیرون

شکر خدا که پسرم سالمه و از دعاهای بابا عباسش تو مشهد خطر از سرش گذشت

خدای مهربون خودش میدونه مامان و بابای مهدیار چقدر در مقابل سختی ها ضعیفن

خدای خوب همه ی بچه های مریض رو شفا بده این چند روزه همش میگفتم خدایا همه دردای این بچه رو بده به مامانش من طاقت دیدن مرضیش رو ندارم

خدا جون دوستت داریم ما بنده های ناشکر و کم صبرت رو به بزرگی خودت ببخش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله اما
15 تیر 90 12:32
خدا رو شكر عزيز دلم