چیکار کنم؟؟؟؟؟
عزیز مادر الان که می نویسم شما خوابیدی و من توی اتاقت نشستم و نمی دونم باید عذاب وجدان داشته باشم یا نه؟ اصلاً نمی دونم باید چه عکس العملی به خرج بدم
فکر کنم همه ی مامانا یه وقتایی این طوری می شن، که اینقدر در مقابل کارهای فرزندشون مستاصل می شن که همه چی رو تقصیر خودشون می دونن
منم دقیقاً همین حس رو دارم
این چند وقته اینقدر بد اخلاق و لجباز شدی که اصلاً نمی شناسمت
گریه که شده خوراک شب و روزت
پسر خوش اخلاقی که همه مثالش می زدن حالا کلی باعث ناراحتی مامانش می شه
وقتی هم باهات درمورد کارات صحبت می کنم میگی مامانی چیزی درموردش نمی خوام بشنوم
آخــــــــــــــــــــــــــــــه من چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امشب عروسی دعوت بودیم، قبل از رفتن وقتی از خواب بیدار شدی شروع به گریه کردی شاید حدود بیست دقیقه یعنی دیگه به مرز جنون رسیده بودم
خیلی خودم رو کنترل کردم خیلی تحمل کردم تا عصبانی نشم و به قول شما "ناراحتت نکنم و دلت رو نسوزونم"
اووووووووووف این دل سوزوندن رو دیگه از کجا آوردی؟
نمی دونم به خاطر مهد رفتنته یا چیز دیگه ایه، به هر حال اینقدر ناراحتم که نمی فهمم چته و چیکار باید بکنم که حد نداره