موزه ی حیات وحش دارآباد
طبق معمول برنامه هر سال عید ما تهران موندیم
و به امید خدا برای اردیبهشت برنامه ی سفر داریم
من عااااااااااااشق عیدای تهرانم، اصن یه جورایی حس می کنیم همه رو خودم از شهر بیرون کردم و تهران مال خودمه، شهر کثیف دوست داشتنی خودمممممممم
خلاصه اینکه در راستای این تصمیم بزرگـــــــــــــــــــــــــــــــ امسال کلی عید دیدنی رفتیم که تمومی نداشت (اصن من موندم ما این همه فامیل از کجا آوردیم که بریم عید دیدنی، اینا در طول سال کجا بودن؟) راستی اینم بگم که کلی عید دیدنی شام و ناهاری رفتیم به خاطر وضعیت خاص اینجانب و همچنین سفر بودن خانواده ی خودم و خانواده ی بابا میثم همه به ما لطف کردن
اینم عکسای تهران گردی ما که یه روز رفتیم موزه ی حیات وحش دارآباد و در هوای زیباش نفسی تازه کردیم
من تو دوره ی دبستان یک بار به این موزه اومده بودم و خیلی خاطرات خوبی اونجا داشتم
ولی مهدیار زیاد خوشش نیومد می گفت این حیوونا مردن، باغ وحش بهتره حیووناش حرکت می کنن حالا هی من توضیح می دادم که باباجان این حیوونا تاکسیدرمی شدن
آخرش هم اومد بوسم کرد و گفت مامانی مرسی که گفتی بیام دارآباد خیلی خوش گذشت (بچه م دلم رو نشکوند)
عکس این ماره رو برای مامان ثریا انداختیم که عاشق ماره
این جونور چندشه و ماره زنده بودن
این مجسمه دایناسور دم در ورودی بود که مهدیار اصرار داشت که کانگوروئه هر چقدر براش توضیح دادیم قانع نشد
گفتم پسرم کانگورو کیسه داره بچه ش می ره توش، گفت خوب این بابا کانگوروئه س اینم بچه ش!
چی بگم؟؟؟؟؟؟؟!!! ما هم دیگه تسلیم شدیم
مهدیار سوار بچه کانگوروئه! شده
پی نوشت: تاریخ های درج شده روی عکس از بی توجهی اینجانب و تنظیمات غلط دوربین نشات گرفته و معنی خاص دیگری ندارد