از شهریور تا مهر
نزدیکم به تو
مثل شهریور تا مهر
دوری از من
مثل مهر تا شهریور...
(وحید شیردستیان)
مثل شهریور تا مهر
دوری از من
مثل مهر تا شهریور...
(وحید شیردستیان)
این چند وقته ریز ریز شروع به چیدن کمد و لباس های نی نی کردم و چند شب پیش هم ساک بیمارستان رو آماده کردم و یه دلشوره ی عجیبی گرفتم که خداااا بدونه.
در کنار این دلشوره ی دوست داشتنی یه حس خوب دیگه هم هست، که حس می کنم نسبت به تولد مهدیار مامان قوی تر و بزرگتری شدم و ایشالا اگه خدا بخواد بهتر از قبل مادری می کنم.
من حالا مامان دو تا پسرم، و زندگی هنوز ادامه داره، فراز و نشیب ها و سختی ها در کنار همه ی دلخوشی ها جا خوش کردن و همچنان خودنمایی می کنن.
و من چشم امیدم هنووووز بازه و توکلم به خدا
پس پیش به سوی زندگی
روز شمار شروع شده و دیگه تا اومدن نی نی جدید ایشالا زمان زیادی نداریم
این روزا شدید درگیر کارای عقب افتاده بودم از خریدهای باقیمانده گرفته تا آرایشگاه و خونه تکونی
که از همه مهمتر همین خونه تکونی بود، که عجیــــــــــــــب آرامشی گرفتم
حالا دیگه همه چیز شکر خدا آماده ست تا جناب وروجک تشریف فرما بشن
از امروز هم مهدیار جونم دوباره مهدکودک رفتن رو شروع کرده و صبح با کلی انرژی راهی مهد کردمش تا استقلالی که این چند وقته عجیب کمرنگ شده بود دوباره رنگ بگیره
بعد از رسوندن مهدیار تو پارک نزدیک مهد تو هوای عالــــــــــــــــــــــــــی اول صبح پیاده روی کردم و نفس کشیدم
حس خوبی که از فردا هم ایشالا ادامه پیدا می کنه تا اومدن نی نی
پ.ن: این روزا به هر کسی که می رسم التماس دعا می گم و میخوام دعام کنن تا ایشالا به خوبی و راحتی نی نی به دنیا بیاد
دوستای خوبم التماس دعا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی