مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره

روز های زندگی من

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

1392/9/21 9:48
نویسنده : زری مامان
602 بازدید
اشتراک گذاری

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ 

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

(مهدی فرجی)

فقط چند ماه از در آغوش کشیدنت محروم بودم عزیز دلم.

باورش سخت است که بعد از گذشت نزدیک به یازده ماه اینقدر سنگین شده ای که توان بلند کردنت را ندارم.

با همه ی خرسندی ام بابت رشد و بالیدنت غمی به اندازه ی عالم دلم را پر کرده، که از بیانش عاجزم.

تو اینقدر مرد شده ای و من اینقدر غافل بودم.

هیچ جوره توجیه پذیر نیست برایم، نه غفلت من و نه این سرعت تو در رشد کردن.

**************************************************************** 

نمی دانم شاید روزی برسد که تو نیز تعجب کنی، روزی که دستان نحیفم را در میان دستان قدرتمندت بگیری و پیش خودت هرچند گذرا فکر کنی که این دستان نحیف و بی جان چگونه مرا بزرگ کرده.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مهتاب
21 آذر 92 11:26
ای خدا مردم بس که گریه کردم
زری مامان
پاسخ
خدا نکنه چرا گریه؟
عقیق
22 آذر 92 1:10
یاد خاطرات دو سال پیش خودم افتادم. احساسات قشنگ مادرانه ای که هیچ وقت فراموش نمیشن.
ღبارانღ
22 آذر 92 11:03
سلام.. چقدر این شعر زیباست...افرین به انتخابت... مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ *** مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟ *** خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ *** شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌ گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟ همه اش یه طرف...این بیت اخر هم یه طرف بسیییییییییییییییییییی لذت بردم... روحم شاد شد...
زری مامان
پاسخ
دقیقاً منم از این بیت آخر لذت می برممممممممم
ღبارانღ
22 آذر 92 11:07
ماشالله...لا حول و لا قوه الا بالله... خدا حفظش کنه... یه وقتایی غافل بودن خیلی خوبه...وقتی که یهو غافلگیر بشی...نه؟
زری مامان
پاسخ
آره واقعاً بعضی غافلگیری ها بسی شیرین و لذت بخشه
ღبارانღ
22 آذر 92 11:09
امیدوارم اینقدر قدرشناس بزرگ بشه که روزی به یاد بیاره این دستها نحیف شدند تا ان دستها نیرومند بشوند...خدا همیشه در کنارهم سلامت و شاد نگه تون بداره...ببوسشون...
زری مامان
پاسخ
ایشالا که همه مون برای مامان و باباهامون قدرشناس باشیم مرسی مهربون
صبــــا خاله ی آیســـا
22 آذر 92 13:38
خصوصی
زری مامان
پاسخ
درو باز کن اومدم
مامان مرضیه
22 آذر 92 16:51
نگو دلم کباب شد پسرک ما که همچنان بغلمونه شما چکار کردی که 11 ماه و طاقت اورد
زری مامان
پاسخ
خدا نکنه دلت کباب بشه عزیزم بغلش می کردم ولی کمتر و در ضمن روی زمین می نشستم و تو آغوش می گرفتمش
عمه سارا
22 آذر 92 17:34
وا اشک مردم رو درمیاری اونوقت میگی چرا؟
زری مامان
پاسخ
ای وای چرا هر کی میاد وب ما با چشم گریون می ره حالا دیگه فضا رو شاد کنید از این حال و هوا بیاین بیرون همه دست دست
مامان الیار
23 آذر 92 19:12
میبوسمتون
نیر
23 آذر 92 19:41
وای عجب متن قشنگی....منم که هنوز نتونستم مامان بشم لی حس میکنم نوشته هاتو عزیزم....
زری مامان
پاسخ
ایشالا که به زودی مامان می شی عزیز دلم
اسماباژگون
24 آذر 92 12:34
سلام خدا براتون نگهش دارههه اگر دوست داشتید به اینجا سر بزنید: سایت داریوش فرضیایی(عموپورنگ) http://farziaee.ir/?page_id=5249
صبا خاله ی آیسا
25 آذر 92 15:29
خیلی زیبا نوشتین
مامان محمدصدرا
26 آذر 92 12:04
ای مامان بااحساس واقعا زیبا نوشتی. انشاالله خدا هر دو تا شاه پسرتو برات سالم و شاد حفظ کنه
آسمان
26 آذر 92 21:41
علامه كوچولو
28 آذر 92 9:42
سلامممممممممممم خوبي؟تربچه خوشگلات چطورن؟ خصوصي لطفا
مهتاب
28 آذر 92 12:30
کجایی ؟ نیستی؟ دلمون تنگید
زری مامان
پاسخ
میام عزیزم
عمه سارا
28 آذر 92 17:54
باران جان شعر بسیار زیبایی رو نوشتی. فکر کنم همه باهاش حال کردند.کاملا مشخصه که دوست عروس گل مایی.
مرجان مامان آران و باران
29 آذر 92 10:09
ببخشید دیر شد عزیزممممممممممممممم خصوصی داری خوشگللللللللللللللللللللللللللم
زری مامان
پاسخ
عزیز دلمیییییی در باز کن اومدم
مامانی درسا
30 آذر 92 2:23
ای جونم زنده باشی همیشه هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران! راستی به این آدرس برین و توی قرعه کشی شب یلدا شرکت کنین http://mylamis.com/yalda//?ref=f65f3d54d83d295974e29e82096b8ef4
مامان مرضیه
30 آذر 92 14:19
به صد یلدا الهی زنده باشی انار و سییب و انگور خورده باشی اگه یلدای دیگر من نباشم تو باشی و تو باشی و تو باشی
زری مامان
پاسخ
ایشالا که زنده باشی و سایه ت بالای سر پسر نازنینت باشه عزیزم
مامان ماهان
30 آذر 92 23:07
شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود.
مریم
3 دی 92 22:13
یلدا تووون مبارک.... جمله تون عالی بود.... واسه مامانم خوندم گفتن ازتون تشکر کنم...بایت اینکه کامنت هایه زیبایی تو وبلاگ گل پسراتون میزارید
زری مامان
پاسخ
نظر لطف خودت و مامان نازنینته عزیزم ممنونم