مردانه ی مردانه
غروب سرد زمستانی و خانه ی خالی از مردان بزرگ
مادری که با تمام وابستگی هایش به مرد محبوبش، تنهایی را به جان خریده و آرامش را از گوشه گوشه ی خانه به جان می کشد.
غروب سرد ولی خالی از دلگیری که با آواهای آرام بخشی نظیر صدای شعله ی بخاری که عمیقاً اصرار بر یادآوری سرمای هوا دارد و صدای کیبورد و موس لب تاپ مادری در حال وبگردی و صدای بی نظیر ملچ ملچ دست در دهان پسرک لمیده در کریر پیوند خورده.
غروب سرد ولی پر از غرور برای مادری که دو عزیز بزرگ خانه اش را به تفریح و شادی با بوسه ای روانه ی استخر کرده و چشم بر تمام نگرانی هایش بابت سرما و مریضی بعدش بسته تا روزی مردانه ی مردانه رقم بخورد.
********************************************************************************
این روزها خانه ی گرم از محبت ما به لطف تولد جوجه ی کوچکمان کم از این قرارمدارهای مردانه ندیده.
شبی قرار سرزمین عجایب و شبی سینما و فیلم کودکانه و شبی هم مثل دیشب با شیطنتی کودکانه.
دیشب در راه برگشت از مراسم اربعین خونه ی مامان شعله به بهانه ی مادری که نمی تواند غذای حاوی گوشت گوساله بخورد روبروی رستورانی متوقف شدیم و پدر و پسر راهی خرید غذا برای مامان خونه.
و بعد از چند دقیقه پدر اعلام کرد که گل پسرش راضی به خوردن غذا در خونه نیست و بعد از مخالفت من به خاطر حضور نی نی کوچیکه چشمان باز از تعجب من رو پشت سر گذاشتن و شام رو توی رستوران صرف کردن و من و نی نی رو کنار بخاری خفه کننده ی ماشین جا گذاشتن و بعد از حدود بیست دقیقه برگشتن.
و پسرک شیطون بعد از دیدن ناراحتی مامان گفت با بابام قرار گذاشتم که دفعه بعد نیاریمت که تنها تو ماشین نمونی.... و دیگه قیافه ی من و چهره ی سرخ از شرم بابایی دیدنی بود.
البته قابل ذکره که نه میثم جان ما بی معرفته و نه گل پسرمون بی ادب اینها همه با رضایت کامل من بود تا دوباره قرار مردونه ای براشون رقم بخوره و پسرک عاشق پدر لذت ببره.