مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

روز های زندگی من

برادرانه

1393/3/6 15:03
نویسنده : زری مامان
708 بازدید
اشتراک گذاری

مادر به فدای بزرگواری و آقاییت.

واقعا گاهی اشک میریزم از این طبع بلند و دل مهربونت عزیزکم.

به قول مامان ثریا ایشالا که مادر همیشه خیر این آقایی و مهربونیت رو ببینی.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

یه شیوه عجیب تربیتی که خیلی روی مهدیار موثر واقع شده و کاملا هم خودجوش و ناخواسته پی گرفتم این بوده که از قول محمدصدرا و به زبون بچه گونه باهاش حرف می زنم و اینقدر مهدیار تحت تاثیر قرار می گیره که حتی اگه تو اوج ناراحتی و عصبانیت کودکانه باشه یهو کاملاً رفتارش عوض می شه.

اینقدر عادت کرده به این مدل حرف زدن من که مرتب صدرا رو مخاطب قرار می ده و تو خونه باهاش حرف می زنه و من جواب می دم زبان.

چند روز قبل سر به سر داداشیش می ذاشت و من جوابش رو می دادم ،

-باشه داداش دیگه منو دوست نداری عیب نداره

مهدیار: نهههههههه داداشی تو تموم دنیای منی، ناراحت نشیاااااا

و من ضعف رفتم از این همه مهربونیش محبت

******

امروز من سرگرم بودم و مهدیار و صدرا هم تو هال جلوی تلویزیون

چند بار صدا زد داداش، صدرا ...

و وقتی من جوابش رو دادم گفت چطوری رفیق

الهیییییییییییی مادر به فدای تو بشه بغل

************

بابایی امروز سر به سر محمدصدرا می ذاشت و میگفت پسر بدی هستی گریه می کنی؟

مهدیار با ناراحتی رفت تو اتاق و گریه ش گرفت و می گفت مامان من صد بار به بابام گفتم داداش منو دعوا نکنه اون بچه س گناه داره. من نمی ذارم دعواش کنه.

و من واقعا نمی دونم گاهی محبت و مهربونیش رو چجوری تفسیر کنم.خطا

***********************

این یکی دیگه برادرانه نیست خلاقانه سخندونک

 عمه سارا جون مثل هر سال برا مهدیار کرم ابریشم خریده، امروز یکیشون در حال پیله بستن بود که بابا میثم جعبه شون رو برداشت و جاشون رو تمیز کرد و زحمات کرم بیچاره رو بر باد داد مهدیار شاکی شده بود و میگفت  بابا از صبح این بیچاره داره زحمت می کشه و پیله درست می کنه چرااااا خرابش کردی. حالا باید خودت براش پیله درست کنی و تو جواب سوال باباش که پرسید چه جوری پیله درست کنم گفت برو یه عالمه تار عنکبوت براش جمع کن که کرمه پیله درست کنه

یعنی مرده ی این فکر خلاقانه تم عزیزممممممممخنده

 

======================================================

پ.ن: باران جونم عنوانو داری؟خنده

 

پسندها (6)

نظرات (10)

♥مرجان مامان آران و باران♥
5 خرداد 93 2:01
سلام عزیز دلممممممم ای وای چه جالببببببببببببب کاشکی ارانم میفهمیدددد قربون پسر با محبت عسل برممممممممممممممممم
زری مامان
پاسخ
سلام مرجان مهربونمممممممممم عزیزممممممم ایشالا آران جون و باران گل حسابیییی با هم همبازی می شن
مامان هستی کوچولو
5 خرداد 93 13:48
الهی فدای مردونگی و مهربونیت مهدیارم و آفرین به ابتکار مامانی این گل پسرا
زری مامان
پاسخ
به به مامانی هستی جونمممممم
زهرا (✿◠‿◠)
5 خرداد 93 14:47
سلام عزیزم... خوبی دوست مهربونم؟ قربون کوچولوهات دلم واستون خیلی تنگ شده بود!
زری مامان
پاسخ
زهرا جونممممم سلام چه عجب بابا آفتابی شدین شما
مهتاب
8 خرداد 93 15:42
فدات بشم خان داداش
زری مامان
پاسخ
مهتاب جون خودمییییییییی
ستارگان آسمان من
12 خرداد 93 3:41
سلاممم دوست خوبم..منم دقیقا همین کارو انجام میدادم بری ببینی توی خاطرات به دنیا اومدن امیر علی هست...خیلی توی رابطشون اثر داره...دلم برای اون موقع ها تنگ شد
زری مامان
پاسخ
سلام عزیزم چه جالب پس این کار هم جز سیاست های مادرانه س
مامان احسان
13 خرداد 93 10:13
عمه سارا
16 خرداد 93 17:00
قربونت این خلاقیتت بشم. یاد دوسال پیش افتادم که وقتی پروانه از پیله اومد بیرون. با الی پیله رو گذاشتید تو خاک باغچه. بعدشم گفتی این کارو کردم که یه کرم بیاد بره تو پیله مستقیم پروانه بشه دیگه زحمت نکشه. هوش و ذکاوت رو داری داداش صدرا؟
زری مامان
پاسخ
تازه خود پروانه ی بیچاره رو هم گذاشتن تو حوض تا شنا کنه
عاطفه
18 خرداد 93 7:38
الهی فدای این برادرانه هاش بشم من البته همچینم این همه مهربونی و گذشت و خوبی دور از ذهن نیستا ! هرچی باشه عزیز دلم همچین مامان بابایی داره انشالله مهربانی گل پسرم مستدام و حمایتاش بی وفقه ادامه پیدا کنه و آقا کوچولو هم خوب قدر یه دونه داداش گل اش و بدونه. ( که حتما هم هینطوره) اینم اسه آقا مهدیار
زری مامان
پاسخ
خدا نکنه شرمنده میکنی با تعریفات نگاهت زیبا و مهربونه وگرنه اینطوری ها هم نیست ممنون از دعای قشنگت انشاا... اینم واسه خودت و گل پسر مهربونت
عاطفه
18 خرداد 93 7:39
چه جوابی به بابا میثم داده لا حول ولی قوه الی با الله