مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

روز های زندگی من

مادر واقعی

1393/3/1 12:28
نویسنده : زری مامان
660 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها حس یک مادر واقعی رو دارم خندونکحس می کنم تازه دارم مثل مامانا می شم.

انگار نه انگار که من بودم که می گفتم خودم رو درگیر مشغله های خونه و زندگی نمی کنم.

حالا اینقدر کدبانو شدم که خودمم باورم نمی شه زبان.

از صبح تا شب شکر خدا می دومم و آخر شب که محمدصدرا رو می خوابونم می شم شبیه انیشتین خنده.

خدایا شکرت. تن سلامت و دل خوش رو ازمون نگیر مهربون.

******************************************************************************

پی نوشت1:یه نمونه از خانومیام همین امروز بروز کرد یهو قلمبه، حالا نمی گم که ریا نشه زبان

پ.ن2: محمدصدرا بدجوری سرماخورده و بچه م همه ش بی قراره.غمگین

پ.ن3: عمه سارای نازنین دیشب بعد از دوهفته که ندیده بودیمش  با عمو حمید اومدن خونمون کلی بهمون روحیه دادن

محمدصدرا هم از دیدن عمه ش چنان خجالت کشیده بود که همه مون براش ضعف رفتیم همه ش سرشو می انداخت پایین و نگاه عمه ش نمی کرد. آقا مهدیار هم از دیدن عمه جونش اینقدر ذوق کرد که کمتر تا حالا  مهدیار رو اینطوری دیده بودیم.بغل

پ.ن: نی نی وبلاگ امکاناتت تو حلقم که از دیروز تا حالا اجدادمو یاد کردم تا تونستم یه پست بذارم آخه دکمه ی ثبت مطلبو پیدا نمی کردم.خجالت

 

 

پسندها (4)

نظرات (8)

ارام
2 خرداد 93 11:39
سلام زنان ما ثابت کردند توو هر عرصه ای هر چقدر فشارها و سختیها و اذیتها بیشتر باشه درخشش و موفقیتهاشون چشمگیرتره مانا و برقرار باشین همیشه
زری مامان
پاسخ
دقیقا درسته همچنین عزیزم
عاطفه
3 خرداد 93 9:54
اولا آفرین به مامان واقعی شدنت و صد البته که ما باور نداریم شما تازگی ها اینجوری شده باشی با اون دسته گلی که حضش و میبریم (آقا مهدیار) بعدشم هزار هزار آفرین به کدبانوگری ات که اونم صد البته مربوط به امروز و دیروز نبوده که همیشه تو همینقدر خانوم و دوست داشتنی و همه چی تموم بودی و خیلی خیلی باهات موافقم به خاطر نی نی وبلاگ که این چند روزه مرده و زنده مون و جلو چشمم آورده زری جونم راستی یادت رفته من چقدر فضولم اونی که نگفتی تا ریا نشه رو بگو دیگه ! نمیشه بگو ! بگو
زری مامان
پاسخ
نه به جان خودم اصلا کدبانو نبودم و نیستم ولی خیلی دوست دارم باشم آخه اگه بگم تازه می فهمی که هیچم کدبانو نیستم
مادر اميرين
4 خرداد 93 12:13
سلام مهربونم ماشالا داره اين همه انرژى مادرانت ايشالا هميشه همينطور باشى
زری مامان
پاسخ
من فدااااای تو و مهربونیت
عمه سارا
4 خرداد 93 20:31
وای که چقدر دلم واسه خودتو وبلاگتو گل پسرات تنگ شده بود. داداشم که جای خودشو داره. وقتی مهدیار پرید بغلم انگار دنیارو بهم دادن. دوستتون دارم نازنینا
زری مامان
پاسخ
اینقدر که ماهی عمه جوننننننننننننن مرسی که امشبم اومدی و خونمون رو نورانی کردی عشقم
سولماز
4 خرداد 93 22:55
سلام عاشق شکسته نفسیتم باور کن که مطلاب وعکسها برخلاف این ثابت می کنند خسته نباشی
زری مامان
پاسخ
شما خسته نباشی مامانی بی نظیر هر چه مادری کنیم که به گرد پای شما هم نمی رسیم
مامان هستی کوچولو
5 خرداد 93 16:32
عزیز خوشگلم من و تو همیشه یه مامانه خوب و نمونه بودیم و هستیم مخصوصا تو وقت شیر دادن به بچمون
زری مامان
پاسخ
آخ گفتیراست می گی واقعا هم نمونه ایم
مامان مرضیه
5 خرداد 93 22:45
شما مامانی یا پترس عزیزم همینه که دیر به دیر میای دلم کلی براتون تنگیده بود خودم هم کلی تنبل شدم اما الان که اومدم دیدم پست گذاشتی خیلی خوشحال شدم گل پسرامونو ماچ آبدار بکن
زری مامان
پاسخ
معلومه؟ عزیزمممم ایشالا به سلامتی نی نی گلت به دنیا میاد و اونوقت می فهمی من چرا دیر به دیر میام
ستارگان آسمان من
12 خرداد 93 3:38
آفرین ماذر نمونه