عروسی خاله اسما
دیشب عروسی خاله اسما بود و پسرم به همراه مامان ثریا ایناش اومد سالن
کلی هم به خودش رسیده بود و بابا میثمی برده بودش آرایشگاه ولی تا سالن موهاش خوابیده بود و عمه سارا می گفت آقا مهدیار تو ماشین خوابش برده بود و من موهاش تو دستم بود و به سمت بالا گرفته بودم تا خراب نشه
خدا رو شکر عروسی بسیار خوبی بود فقط جای فرزانه جون خیلی خالی بود و همچنین خاله جون خوبم و دخترای گلش که من خیلی غصه خوردم که نیومدن
اینم چند تا عکس از عروسی
مهدیار و روشان دختر دایی عمو مهدی
آقا مهدیار و آقا ماهان
اینم مهدیار خسته آخر شب توی خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی