مهربونِ مامانی
مامانی فدای مهربونی یه دونه پسر بشه که
چند روز پیش گفتم: مهدیار خوش به حالت که مهدکودک می ری، من که بچه بودم مهدکودک نرفتم خیلی دوست داشتم که منم مهدکودک می رفتم
یه ذره فکر کرد و گفت: مامانی یه فکری کردم، وقتی من از مهدکودک میام اسباب بازیا و کاردستیایی که توی مهد به همون می دن رو میارم شما تو خونه باهاشون بازی کن، باشه؟
گفتم عالیه پسرم خیلی خوشحال می شم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی