مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

روز های زندگی من

معیارهای ازدواج مهدیار، شاهکار مادرانه

1391/10/12 10:56
نویسنده : زری مامان
621 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقت پیش ههو (یهو) بی مقدمه:

مهدیار: مامانی کی عروسی من می شه؟

زری مامان: پسرم هر وقت زن بگیری؟ (یعنی  دقت کردید کلا چشم بسته غیب می گم؟)smiley con bombilla

مهدیار: خب کـــــــــــــــی زن می گیرم؟

زری مامان: پسرم شما باید بزرگ بشی بریم برات خواستگاری از هر دختری که خوشت اومد باهاش عروسی کنی (یعنی رسماً شده بودم لقمان حکیم! با این پسرم پسرم گفتنا) خوب حالا پسرم! چه جور زنی دوست داری؟!emoticono chica depilándose

مهدیار: زن باشه دیگه مامان، به موهاش گل سر بزنهgracioso emoticono de un melenudo.Para descargar، بیاد بریم اسباب بازی بخریم، با هم بازی کنیم، بلد باشه با لپ تاپ کار کنه! icono gestual oyendo musica

بچه م اینقدر که مامانش رو پای کامپیوتر دیده فکر می کنه زن خوب اینجوریه (و من کلی شرمنده شدم اینجا)

یعنی هر کی دختری با این معیارها سراغ داره بگه که پسر ما سر و سامون بگیره ایشالا

راستی جهاز هم نمی خواد تو این گرونی، بیاد پیش خودم براش مادری می کنم

totalgifs.com barrinhas gif gif 65.gif

حالا بگم از شاهکار خودم

دیروز مامان خوبم اومده بودن خونمون و یکی از دوستاشون رو و خاله مهناز جونم و مامان ثریا رو هم دعوت کردم تا دور هم باشیم و یه ذره مامانم حال و هواشون عوض بشه

مهدیار هم با دختر دوست مامان بازی کردن تا غروب که همه رفتن

موقع شام یهو با صدای بلند گفتم وااااااااااااای نه

مامانم و بابام و میثم با تعجب نگام کردن

گفتم روی موکت خمیر بازی چسبیده و با ناراحتی مهدیار رو بازخواست کردم

خلاصه بعد از شام و رفتن مامان و بابام شروع کردم با شامپو فرش تمیز کردن خمیرها

هر چی تمیز می کردم تموم نمی شد و من با خودم فکر می کردم اینقدر زیاد نبود که!

یه بیست دقیقه ای اتاق مهدیار و نشیمن و زیر میزناهار خوری رو تمیز می کردم و غر می زدم که چه بلایی سر زندگیم آوردی مهدیااااااااااااااارRolling Pin

و یواشکی خمیر بازی ها رو دور ریختم

بعد بابا میثم اومد گفت بزار یه ذره من تمیز کنم خسته شدی

منم با عصبانیت:نمی خواد خودم تمیز می کنم و بعد گفتم خمیرها اینقدر زیاد نبود به نظرم خیلی عجیبه

و با فکری که به سرم زد صندل هام رو در آوردم و زیرش رو نگاه کردم دیدم کف جفت صندلهام پر خمیر بازیه

بابا میثم با صدای بلند شروع کرد به خندیدن

ولی من کم نیاوردم و اصلاً به روی مبارک هم نیاوردم که شاهکار زدم

در ضمن نذاشتم مهدیار بویی از شاهکار مامانیش ببره چون دیگه دست از سرم برنمی داشت

بعداً نوشت: مهدیار همین الان سراغ خمیر بازیهاش رو گرفت وااااااااااییییی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

علامه كوچولو
12 دی 91 10:46

لقمانو خوب اومدي
حتما گلسري هم ميزني
حيف شد كاش دختر داشتم عجب شرايط توپي مخصوصا جهيزيه


خوب عیبی نداره
اگه منتظر می شم دختر دار شی ایشالا
خخخخخخخخخخ
نرگسی
12 دی 91 12:25
معیارهات تو حلقم مهدیار جوووووووووووون جونی
هیراد و عمه لیلاش
12 دی 91 12:30
*سلام ، ایام بر شما خوش * من در مسابقه سوگواره محرم اتلیه سها به رای شما نیاز دارم لطفا به وبلاگم بیایید ادرس مسابقه لینک در قسمت پست ثابت میباشد قول میدم ٣٠ ثانیه بیشتر از وقت نازنینتونو نگیره منتظرکمکتون هستم دوستای خوبم راستی اگر قبلا به کوچولوی دیگه ای رای دادید میتونید دوباره برید و به هیراد جون رای بدید
مامانش
13 دی 91 0:41
مامانی اگه میشه برید خصوصی
بهاره مامان ونداد
13 دی 91 14:17
پسر با مزه ای دارید چشم نخوری وروجک
اگه دوست داشتی به وب ما هم یه سر بزنید خوشحال میشیم از تبادل لینک


چشم حتماً خدمت می رسیم
یــآســَمــَن
13 دی 91 22:06
ایول بابا مهدیار چقدر بانمکه! من دارم یه نی نی میارم! اگر دختر بود مال شما خدا برات حفظ کنه این فسقلی شیرین زبونو ممنون عزیزم که به وبلاگم میای و برام نظر گذاشتی باز هم بیا و رد پا بزار و خوشحالمون کن! خیلی لطف داری
خانم معلم بندری
14 دی 91 6:19
سلام مامان مهدیار عزیز خیلی خیلی از شما ممنونم وجود اشخاصی مثل شما واقعا در این دنیای مجازی به من انگیزه می بخشه عکسهای وب که باز نمیشدند احتمالا بخاطر مشکلات لحظه ای سایت اپلودی عکس بوده که الان برطرف شده . مرسی از محبتتون . شاد باشید همیشه
مریم مامان سلما
14 دی 91 11:34
زری جون اصلا فکر نکنی هول کردم ولی الن که معیار های مهدیار جونو خوندم دیدم فقط سلما میتونه عروستون بشه مخصوصا که جهازم نمیخواین
زری جون این کار خدا بوده خمیر بازی به صندلت چسبیده بوده بچه رو دعوا کردی اه مهدیار گرفتت من که کلی خندیدم ولی سلما خواب بود نتونستم با صدای بلند بخندم


مریم جون آماده باش که بعد از صفر بیایم خواستگاری
پگاه مامان آرتین
15 دی 91 18:16
ای وای مهیار چی گفتی زود گلم.بوس واسه مامان وپسرش
مامان ماهان
15 دی 91 19:00
سلام مهدیار جونم.خوبی ؟همه معیارهات برای ازدواج عالیه فقط یه ایراد کوچولو هست.
این قسمت زندگی با مادر شوهر رو یه تجدید نطر کن.


به خدا مادرشوهر خوبیم
خوب به جاش جهیزیه نمی خوایم
خخخخخخخخخخ
ساره
16 دی 91 13:52
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام , من فک کنم دیر رسیدم , رو هوا زدنش. جا داره اینجا بگم من میتونم عروس خوبی برات باشم تازه جهازم میارم , آپشنام بالاس.


خوبه خیلی خوبه ساره جون
بذار بریم کیش خواستگاری سلما جون بعد میایم خونه ی شما
خخخخخخخخخخخ
ساره
16 دی 91 13:55
مامان زری مهربون یه چند روز نت نداشتم و البته امتحانم داشتم , نشد که سر بزنم.
ایشالا خودت و خانواده ی عزیزت همیشه در صحت(؟) و سلامت باشید.


مرسی عزیزم جات تو وبلاگمون خالی بود
مامی مهدیار
17 دی 91 1:17
جیگرتووووووووووووووووووووووووگاز گاز
مرجان مامان آران
17 دی 91 10:31
عزیزمممممممم ایشالا عروسیش بشه زودترررررررر
فکر کنم منم باید خمر بازیو از دست اران بردار تا بعدا این جوری نشه


نه سعی کن صندل پات نکنی وقتی داره خمیر بازی می کنه
خخخخخخخخخخخخخخخ
زهرا (✿◠‿◠)
18 دی 91 13:55
من عاشق نوشته های صمیمی و بی غل و غش تم!!
از دست این ورووجکااااااااااا


لطف داری عزیزم
واقعاًًًًًًًًًً
زهرا (✿◠‿◠)
18 دی 91 13:56
بابا عجب مادر شوهرییییییییی!!!!!
ایول...



چه فایده هیچ کس بهم دختر نمی ده
مامان حسین جون
19 دی 91 10:17
گاو والاغ واردک
فیل وبز ومارمولک
سوسک وسگ وصدتا کک
نهنگ و غاز ولک لک
همگی میگن وروجک تولدت مبارک




مرسی ممنون دوست خوبم
مامان حسین جون
19 دی 91 10:19
سلام مامانی اگه سر حرفت میمونی جهیزیه نمیخوای وبراش مادری میکنی خودم برای مهدیار یه دختر میارم


آره صد در صد
قول میدم