قربون قلبت
چی بگم از این زبونت که می دونی چه جوری مامان رو روی انگشت بچرخونی
هر حرفی بهت می زنم کم نمیاری که:
تا دعوات کنم می گی من یه بچه ام چرا منو دعوا می کنی دلمو آب می کنی
کلی باهات حرف زدم که دیگه تو مغازه که میریم هر چی می خوای خریده نمی شه
پس نباید داد و بیداد و گریه راه بندازی
امروز که از مهد میامدیم
پول بهت دادم تا زودتر بری تو مغازه و سی دی کارتون رو بخری تا من برسم
آخه بابا میثم می گه بذار تنها بره تو مغازه اینقدر دنبالش نرو
خلاصه اینکه دیدم مسیر رفته رو داری با سرعت بر می گردی
دو تا بچه دم مغازه دیده بودی که دارن بستنی می خورن
گفتی منم بستنی می خوام
گفتم باشه خونه داریم
گفتی ولی من بستنی قیفی می خوام
رفتیم تو مغازه و من بستنی رو از توی یخچال دادم بهت و اومدم بیرون
از خیابون داشتیم رد می شدیم که گفتی
مامانی خوب شد برام بستنی خریدی، دست اون بچه ها که بستنی دیدم ههو(یهو) قلبم درد گرفت
حالا منم نصیحـــــــــــــــــــــــــــــــــت که: آدم برای خوراکی که قلبش درد نمی گیره مامان جان
شاید یه وقتایی من پول نداشته باشم باید بدونی که ..............
خلاصه مخ بچه م رو خوردم رسماً
الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــی قربون قلب کوچولوت بشم که واسه یه بستنی درد می گیره .... *