جشن مادربزرگها
دیروز توی مهد مهدیارجون جشن مادر بزرگها بود که از دو هفته قبل دو تا مامان بزرگا کلی منتظرش بودن
ساعت 9 مامان ثریا و مامان شعله رفتن مهدکودک
منم که بعد از رسوندن مهدیار یعنی ساعت 8 اومدم خونه تا ناهار درست کنم
روز قبل هم به مامان شهلا جونم زنگ زده بودم تا بیان پیشمون
که صبح وقتی دیدم دیر کرد بهش زنگ زدم و دوباره تاکید کردم که منتظـــــــــــــرم
خلاصه تا قبل از اومدن مامان شهلا رفتم خرید و بعدش دم در مهدکودک ایستادم تا جشن تموم بشه و با مامان بزرگا بیام خونه
راستش یه کم نگران بودم مهدیار بی قراری کنه و بخواد با مامان بزرگاش بیاد خونه و اونها هم دلشون نرم بشه و بیارنش
با اجازه مدیر مهدشون رفتم تو و از یه گوشه که تو دید مهدیار نباشم (طی یک عملیات گانگستری) جشن رو نگاه کردم بچه ها داشتن روی سن کردی می رقصیدن ومامان ثریا دوید و یه دستمال داد به مهدیار و مامان شعله هم داشت فیلم برداری می کرد
هر دوتاشون هم ایستاده بودن و تقریباً پشت سری ها چیزی نمی دیدن ولی اعتراضی هم نداشتن بنده خداها اینقدر که این دو تا مامان بزرگ ذوق داشتن
مامان شعله توی مسابقه هم شرکت کرده بود و به مهدیار یه بسته خمیر بازی جایزه دادن
راستی مامانای گل خودم از همه ی مامان بزرگای اونجا جوون تر بودن جشن مادربزرگها هم به مناسبت روز جهانی سالمند برگزار شده بود
مامان شعله می گفت که وقتی عمو موسیقی گفت من جای نوه تون هستم همچین بهش عصبانی نگاه کردم (وااااااااااا آخه بی خود هم حرف زده بود نوه ی مادربزرگا همونایی بودن که تو مهدکودک بودن نه عمو موسیقی ِ سی و خرده ای ساله)
خلاصه اینکه بعد از تموم شدن جشن به مامان ثریا گفتم که یه وقت مهدیار رو با خودشون نیارن البته کلی از نوه ها با مامان بزرگا برگشتن خونه ولی من نمی خواستم مهدیار برنامه ش به هم بخوره شایدم من یه ذره سخت گیرم
مامان ثریا برای مهدیار جون اسکوتر خریده بودن و مامان شعله هم یه بسته ی بزرگ از شخصیت های بن تن
ساعت 11.30 مامان ثریا با اسکوتر رفتن مهدکودک و مهدیار رو آوردن
کادوی مامان شعله رو هم مهدیار جون تو خونه باز کرد و بابت هر دو تا کادو یه عالـــــــــــــــــــــــــــــمه ذوق کرد
به قول مامان ثریا جشن مادر بزرگها بود مهدیار کادو گرفت به جای اینکه اون به مامان بزرگاش کادو بده
سه تا مامان بزرگ بی نظیرمون تا بعد از ظهر پیشمون بودن و حسابی خوشحالمون کردن