مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره

روز های زندگی من

رنگ و رنگ

1391/9/2 14:34
نویسنده : زری مامان
683 بازدید
اشتراک گذاری

بازم خونه مون ریخته بهم

مشغول رنگ کردن درها و کمدها

و بازم همه ی وسایل وسط و زندگی رو هواااااااSmiley

به قول مامان ثریا دلت رو بزرگ کن مامان جان عیبی نداره

و ما هم در راستای این دل بزرگ کردن بی خیال شدیم بسییییییییی

روز سومه که نقاشای کمی تا قسمتی روی مغزمون مشغولن

دیروز رو نیومدن، تا پریروز یک نفر بود

امروز یه نفر دیگه رو هم با خودش آورده

واااااااایی اینقدر حرف می زنن.تازه، ترکی ترکی

منم سر در نمیارم یه جوری هم حرف می زنن بیشتر شبیه اسپانیاییه تا ترکی

به بابا میثم می گم، می خنده

دلم می خواد قلم موی رنگ رو تو حلقشون تا دسته فرو کنم

مهدیار جونم هم تو این دو سه روزه اینقدر حالش بد بوده و آلرژیش به خاطر بوی رنگ عود کرده که دکتر گفت خونه نمونهشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

امروز صبح می خواستم با آژانس بفرستمش خونه ی مامان ثریا، که مهدیار گفت آخه مامانی من در رو چه جوری باز کنم؟شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

فدات بشم که می خوای ترست رو پنهون کنی بهونه ی در میاری

بابا میثم اصرار داشت با آژانس بفرستش، بگو راننده ی مطمئن بفرستن

ولی دلم طاقت نمیاورد

خدا خیر بده مامان ثریا رو، اومد دنبالش جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

پی نوشت: الان هم زنگ زدم خونه ی مامان ثریا که گفتن کلی با مهدیار گوشت قل قلی درست کردن عمه سارا جون هم اونجاس

تا قطع کردم مامان ثریا دوباره زنگ زدن و گفتن برای مهدیار آش با کلی شلغم اینا درست کردم، خورده می گه مامانی چقدر خوشمزه درست می کنی مامانم افتضاح درست می کنهشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

خیلی جلوی خودم رو گرفتم جلوی نقاش ها از خنده جیغ نزنم

الهی مامانی فدات بشه بی معرفت (به قول خودت بی مفرت) من  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مهناز
2 آذر 91 16:35
ای پسر شیطون حالا دیگه غذا مامان خوب نیست؟! ممنون عزیزم که اومدی وبلاگم و براش وقت گذاشتی
مریم مامان سلما
3 آذر 91 3:35
عزیزم قربون دل پاکت برم که چقدر راحت حرف دل تو زدی
مامان محمد فرهام
3 آذر 91 17:53
مبارکه زری جونم آره باید دل و به دریا بزنی خوبه که همچین صاحب خونه ای دارین که به فکرتونه شما هم بی خیال باش به فکر بعد باش که خوشگل میشه
در انتظار...
3 آذر 91 22:27
سلام من امدممممممممممممممم.با دعای دوستای خوبم.... ممنونم ازت عزیززززززززززززززززززززززززززززم... تو راه کلییییییییییییی دعاتون کردم...از ته دلم...
در انتظار...
3 آذر 91 22:28
وای خدا صبرت بده.گاهی خونه رو روتین به هم ریخته گی می افته هر روز تا ادم خوب مرتبش می کنه یه چیزی پیش میاد... خدا بهت صبر بده...
در انتظار...
3 آذر 91 22:28
وای منم وقتی یه جایی چند تا هی حرف می زنند خسته می شم....
در انتظار...
3 آذر 91 22:29
دست مامان ثریا درد نکنه...
در انتظار...
3 آذر 91 22:29
عزیززززززززززززززززززززم.خب راست می گه در را چطوری باز کنه... زری جونم.دیروز یاد ههو افتادم...
در انتظار...
3 آذر 91 22:30
ای پسرررررررررررررررررررر بی مفرت...خداااااااااااا.این بچه ها چه عالمی دارند...
در انتظار...
3 آذر 91 22:31
زری جونم به خاطر همه مهربونی هات ممنونم.به خاطر همه بدی هام شرمنده ات هستم... ممنون که همیشه کنارم بودی...ان شالله خدا همیشه کنارت باشه..
مامانی درسا
5 آذر 91 4:08
انشاالله بزودی کار رنگ آمیزی تموم میشه انشاالله ....... این حرفی که زده امان از دست این وروجکا که همش تو کارضایع کردن ما هستن جالا بفرما خصوصی
مامان محمد فرهام
5 آذر 91 14:01
سلام میشه به وب ما سر بزنید محمدفرهام توی مسابقه شرکت کرده لینک هم توی وب زیر عکسشه رای گیری از ساعت 24 به بعد امشب هست هر وب اجازه دو رای داره ممنون که میایین
در انتظار...
5 آذر 91 17:43
سلام خصوصی
مامانش
5 آذر 91 18:39