بدون عنوان
سلام عزیز مامان عیدت مبارک
امروز روز 15 ماه رمضانه و تولد امام حسن مجتبیه
عزیز دلم خیلی برای مامانی دعا کن آخه یه کم افسرده و ناراحته دعای شما میگیره دعاکن به حق این روز عزیز مامانی دلش آروم بگیره (مامانی دلشوره های عجیب و جدیدی داره که فکرش رو خیلی مشغول کرده)
راستی عزیزم دیشب رفته بودیم خونه ی عمو مجتبی و خاله ملیحه به شما خیلی خوش گذشت کلی شیطونی کردی و بالا پایین پریدی و مامانی همش نگران بود صدای ورجه ورجت بره خونه ی همسایه هاشون و ناراحتشون کنه راستی شامت رو هم به بهونه ی لپ لپی که عمو محسن خریده بود خوردی
دلت داشت میرفت هی میرفتی به عمو مجتبی میگفتی که لپ لپ رو بذاره روی میز و با چه هولی غذا خوردی که زودتر جایزه ت رو بگیری خدا خیر بده عمو محسن رو که به این بهونه شما شامت رو کامل خوردی با عروسک خرس خاله الهه هم کلی بازی کردی و بماند که عمو مجتبی چقدر با اون خرسه بابایی رو اذیت کرد و خندیدیم.