مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

روز های زندگی من

آقا پسرم مریض شده

1390/5/1 21:00
نویسنده : زری مامان
455 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم دیروز بردمت حموم و تمیز و تر گل ورگل داشتم لباس تنت میکردم که دیدم علاوه بر پاهات (که چند وقت پیش دکتر گفت به خاطر ویروسه که گرفتی پوسته پوسته شده ) دستات هم داره پوسته پوسته میشه خیلی نگران شدم احساس کردم شما هم ترسیدی و نگران شدی سفت بغلت کردم ، از خدا خواستم چیزیت نباشه و گفتم چیزی نیست پسر گلم دارم نگاه میکنم چقدر تمیز شدی

بابا که اومددستات رو نشونش دادم اونم مثل مامانیت نگران شد و گفت شام بخوریم میبریمش دکتر شما هم که عاشق دکتر رفتن خوشحال و خرم گفتی بابایی بیرییییییییم دکتر

خلاصه حاضر شدیم و رفتیم کلی تو نوبت بودیم من از نگرانی داشتم خفه میشدم .

بغلت کردم و تو راهروهای بیمارستان راه رفتیم که دستت رو به جایی نزنی و مریض بشی یه مامان و بابای نگران رو دیدم که سر اینکه مامان نی نیه رفته بود نماز بخونه دیر کرده بود داشتن با هم دعوا میکردن و نی نیه لرز کرده بود و مثل بید میلرزید و مامان و باباهه هم مثلا از سر دلسوزی برای نی نی هی با هم بحث میکردند و من با خودم فکر میکردم که ای کاش گاهی اوقات یه کم ما مامان باباها دلسوزیامون رو کنار میذاشتیم و به خودمون فکر میکردیم !!!!!!!!!!!!!!!

خلاصه پسر گلم نوبتت شد و مثل آقاها اومدی رو پای مامانی نشستی و وقتی آقای دکتر گفت دهنت رو باز کن درست مثل بزرگترها دهنت رو باز کردی حتی احتیاج نشد از اون چوبها تو دهنت بکنه خیلی مردی مامانی بهت افتخار میکنم عزیزم

آقای دکتر تا دست و پات رو دید شروع کرد سوال کردن که از سوال هاش متوجه شدم چی میخواد بگه گفتم آقای دکتر علائم کاوازاکیه ؟ دکتر گفت بله دقیقاً چطور مگه و من با حالت آدم های مسخ شده گفتم ولی قبلاً ازمایش داد و پزشکش گفت کاوازاکی نیست و دکتر گفت که این علائم پنهان بوده و دوباره ََآزمایش داد....

پسر گلم مامان و بابا تا جواب آزمایش رو بگیرن مردن از دلواپسی و بعد از دو ساعت که جواب آماده شد یعنی ساعت 2 نیمه شب رفتیم پیش دکتر و دکتر گفت که خدا رو شکر جای نگرانی نیست کاوازاکی هست ولی نیازی به بستری نداره و اکو از قلب باید انجام بشه و از دکتر که اومدیم بیرون از بغل باباییت پایین نمیومدی

ما باز هم شاکر خدا برگشتیم خونه و بابا نماز شکر خوند و

صبح امروز بابا و مامان ثریا شما رو بردن دکتر قلب کودکان و اکو انجام شد و پزشک قلب گفت کاوازاکی نیست و پوسته پوسته های دست و پا علت دیگه ای داره و به مرور زمان خوب میشه و 4 ماه دیگه دوباره باید اکو انجام بدن و ما بالاخره نفهمیدیم کی درست میگه 

دردونه ی مامانی ، آخه چقدر شما آقایی موقعی که برای آزمایش صدامون کردن برات توضیح دادم که الان آقا به دستت آمپول میزنه و زود تموم میشه و شما گفتی نه مامان . مامانی بهت گفت اگر بخوای خوب بشی باید آمپول بزنی و شما دیگه هیچی نگفتی و من هول بودم تا قبل از اینکه بابایی بیاد  زودتر آقاهه آزمایشت رو بگیره که بابایی نیاد ببینه ناراحت شه و شما فقط وقتی سوزن رو تو دستت کرد گریه میکردی و میگفتی مامان تموم شد؟ مامان تموم شد؟

فرشته کوچولوی من دوستت دارم تو رو خدا دیگه مریض نشو

به مریضیا بگو برن تو تن مامانی و سمت شما و بابایی نیان که من می میرم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابادی
28 تیر 90 14:24
درد و بلای تو و مامانت بخور تو سر بابادیت



نگو بابایی خدا نکنه وای ی ی ی ی