اولین سفر بدون مهدیار
دوشنبه به اتفاق بابا میثم بدون مهدیار جون راهی رامسر شدیم و مهدیار هم پیش مامان ثریا موند
البته چیزی از سفر بهش نگفتیم چون مهدیار عاشق شماله
ولی موقع جمع کردن وسایل حدسایی زده بود و وقتی بابا میثم گفت شناسنامه ت رو بردار، گفت : بابایی برای چی به مامانم گفتی اونو برداره، کجا می خواین برین؟
با اینکه خیلی خوش گذشت ولی جای گل پسرم حسابی خالی بود و هر جا می رفتیم هی جاش رو خالی می کردیم
عمه ایران دوست داشتنی (عمه ی بابا میثم) هم رفته بودن خونه ی مامان ثریا اینا و همه با هم رفته بودن بهشت زهرا و حضرت عبدالعظیم
نصف شب مامان ثریا بلند شدن دیدن مهدیار نیست همه ی خونه رو گشتن، دیدن که رفته پیش عمه جون خوابیده و تا صبح پیش عمه جون بوده
خلاصه اینکه هم به مهدیار پیش مامان ثریا اینا کلی خوش گذشت و هم به من و بابا میثم
پی نوشت: یعنی تلافی رو داشتین! اوندفعه مهدیار من رو سرزمین عجایب نبرد و ایندفعه هم من شمال نبردمش