مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره

روز های زندگی من

بیب بیب هورااااااا

1392/5/7 19:13
نویسنده : زری مامان
758 بازدید
اشتراک گذاری

 امان از این باب اسفنجی و این بیب بیب هوراش

که اول مهدیار رو مبتلا کرد و حالا دیگه هممون رو

به طوری که هر جا هر کسی کاری می کنه یا بلایی سرش میاد بلند با دستهای مشت کرده می گیم بیب بیب هورااااااا.

اصن به قول بابا میثم هممون خبیث شدیم.

یکی از آبرومندانه ترینش هم اینه که هفته ی پیش  مهمونی افطاری مامان ثریا بود وقتی مهمونا رفتن و هممون تو آشپزخونه مشغول جمع و جور بودیم یه نفر اعلام کرد که فلان بچه کیفش رو با اسباب بازیاش جا گذاشته یک دفعه همه  از جمله بابا میثم و مامان ثریا و مهدیار و عمه سارا و عمو حمید به طور خودجوش یک صدا گفتن بیب بیب هوراااااااااااا

یا دیروز که بابا میثم کمرش اسپاسم شده بود و استعلاجی گرفته بود و خونه موند و مهدیار که بیدار شد و فهمید بابایی از کمر درد نمی تونه بلند بشه و خونه مونده نوای بیب بیب هورااااا سر داد.

و من کلی متاسف شدم برای خودم با این بچه تربیت کردنم.

حالا اینا همه خوباشه که نوشتم یه وضی شده که هر بلایی سر دوست و آشنا میاد این بیب بیب هوراااا با اعصاب روان من بازی می کنه.

از دیگر افاضات آقا پسر اینکه چند روزیه تهدیدم می کنه که اگر لب تاپت رو روشن کنی می گم بابا با خودش ببره ادراه یا اینکه می شکونمش راحت می شم.

قکــــــــــــــــ‌ کن!!!!!!!!!! یعنی دیگه دارم ایمان میارم که آخرالزمون شده بُ خدا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

عاطفه
7 مرداد 92 21:15
بیب بیب هوراااااا

شقایق مامان آرشا
8 مرداد 92 10:29
ای جان چه با جذبهههههه بیب بیب هوراااااااااااااااا
مامان حانیه
9 مرداد 92 22:44
آدم گاهی اوقات از دست بچه هاکم میاره


چی بگم؟؟؟؟؟
بعضی وقتا به جز کم آوردن دیگه کاری از دستم برنمیاد (:
مامان محمدصدرا
10 مرداد 92 14:58
الههههههههههههی عزیزم مهدیار خاله .
شیرین خاله همیشه ان شاالله شاد و دور از هرگونه رنجشی باشی گلم


مرسی خاله ی مهربون
آسمان
11 مرداد 92 1:11
بعله عزیزم
بچه های دوره آخر الزمانن دیگه
با تکنولوژی پیش میرن
نی نی گولو خوبه؟
اسمش چیه؟


نی نی هم خوبه شکر خدا
ایشالا اسمش هم محمدصدرا
عاطفه
12 مرداد 92 14:02
بیب بیب هورا ! کجایید ! دلمان تنگ است ! ای بابا


اومدیـــــــــــــــــم
عاطفه
12 مرداد 92 14:04
مهدیار جان خاله تو بیا وبلاگت را به روز کن این مامان خانمت نی نی دارد .. کمرش درد می کند .. نازک نارنجی است .. خسته میشود اصلا هم به ما فکر نمی کند تو بیا


ما عاشق شماییم عزیزم
مرجان مامان اران
15 مرداد 92 2:47
اخیییییییی نازی چه بامزههههههه کلی خندیدم قربون مهدیار خوشگلممممممممممممممممممم
مامان احسان
15 مرداد 92 9:48
قربون این آقا پسر


قربون خاله ی مهربون
ღبارانღ
16 مرداد 92 13:45
مامان زری فعال می شود... من نبودم...
ღبارانღ
16 مرداد 92 13:47
از دست شماها... خوش باشید...

زهرا چقدر بامزه گفتی متاسف شدم...


چی بگم از دست این پسر
ღبارانღ
16 مرداد 92 13:48
خوبه تو این قدر کم میای نت...مهدیار یه مامان می خواست مثل این مامانهای همیشه در صحنه که هر ساعتی از روز بیای نت هستند...ودارند وبها را کنترل میکنند...به قول مریم می گه این پلیسند..مواظبند وب کسی را کسی نبره... آنوقت چکار می کرد این گل پسر؟زری جونم ایمان بیار..هست..


آخه منم همیشه خدا لپ تاب جلوم بازه، ولی پلیس دیگه نیستم
یسنا و مامان یسنا
31 مرداد 92 16:34
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
9 مهر 92 16:06
سلام عزیزم وب جالب و پسر خوشگل و شیرینی داری خدا برات حفظش کنه امیدوارم تو راهیتم به سلامتی دنیا بیاد و بشه مونست عزیزم از تو پرسش و پاسخ ردتو زدم که جوابمو داده بودی در باره خانه اردیبهشت نازنینم اگه برات مشکلی نیست چند تا سوال دارم لطفا محیطش و برخورد مسولینش چطور بود برای بچه 2 ساله مفید هست اصلا بچه های تو این سن حرف مربی رو گوش میکنن جاش انقدر کوچیک نیست که نشه راحت بازی کرد چه طور بچه هایی اونجا میان مثلا هستن بچه هایی که بد اموزی داشته باشن و شما تو کدوم کلاسش شرکت کردید یکم از تجربیاتتون برام بگید من دوست دارم اول کلاس شنا رو بردارم اما هیچ تجربه ای ندارم دوست ندارم وقت و هزینه صرف کنم و بعدشم هیچی به هیچی و پشیمون شم ببخشید خیلی سوال پیچتون کردم شرمندهاگه میشه راهنماییم کنید
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
9 مهر 92 16:07
یه سوال دیگه پستی در رابطه با اون زمان ندارید خاطراتی یا عکسهایی که واسه اون روزا باشه که میبردیش خانه اردی بهشت