همین تکراری های شیرین ...
بعضی اتفاقهای زندگی بس که تکرار می شن از دایره توجهاتمون خارج می شن، ولی شاید بیشتر وقتها همین تکراری ها مستحق شکر بیشتری باشند.
خدایاااا شکرت بابت همه ی تکراری های شیرین و پر از آرامش زندگیم.
شکر بابت همه ی صبح های سرد پاییزی که با صدای گرم پدر خونه و بسم اله گویان آغاز می کنم.
شکر بابت اینکه یه مامان سالمم که می تونم هر روز صبح با کلی التماس و خواهش و گاهی تشر پسرکم روبیدار کنم و صبحانه بدم و با بوسه و آیت الکرسی راهی مدرسه اش کنم.
شکر بابت اینکه بلا استثنا هر روز راس ساعت هفت و ربع صبح فرشته ی یک ساله ام چهار زانو کنار بساط صبحانه، برادرش رو همراهی می کنه.
بابت گریه ی هر روز فرشته کوچولوم پشت سر پدر و برادرش.
بابت وجود عمه و عموی نازنینی که پسرک رو با انرژی و شوق فراوان گاهی تا مدرسه همراهی می کنن.
و بابت همه ی ساعت دوازده ظهرهایی که پسرک بازیگوشم با کاپشنی زیر بغل و زیپ کیفی باز از در مدرسه خارج می شه و برای بوسیدن من و برادرش می دوه.
بابت مسابقه ی دو هر روزمان تا جلوی در خانه و جیغ های شاد پسرکم به خاطر برد همیشگیش.
و شکر بابت میزی که راس دوازده و نیم ظهر پر است از غذای گرم و نعمت های گوارایت.
و هزاراااان مرتبه شکر بابت پدر و پسری که هر شب به شوق کنار هم بودن مثلا من رو بازی می دن و در اتاق پنهان می شن و در آغوش هم به خواب می رن.
و پوزش به خاطر چشمهایی که به دیدن این آرامشهای هر روزه عادت کرده و زبانی که در شکرگزاری قصور کرده.