شکرت خدا، شکر
خدای نازنینم ازت ممنونم بابت همه ی نعمتهات، این همه نعمت غیر قابل شمارشت
مهربونم شب اول ماه رمضان من یه هدیه ی عالی ازت گرفتم که اون سلامتی نی نی تو راهیمه
سونوگرافی ای که بعد از آبله مرغونم رفتم یه کمی نگرانمون کرد
اول اینکه گفت آبله مرغون روی بینایی و شنوایی و قلب بچه اثر می ذاره که تا زمان تولد مشخص نمی شه که البته دکترم این نظر رو رد کرد و گفت فقط روی اندام های بچه اثر می ذاره
بعد هم گفت لب بالای بچه رو نمی بینم و سونوی سه بعدی پیشنهاد کرد و چون تناقضهایی توی جوابش بود دکترم هم تشخیص سونوی سه بعدی رو داد و البته تاکید کرد که جای نگرانی نیست
منم خدا رو شکر استرس و نگرانی زیادی نداشتم و دلم قرص بود که ایشالا نی نی سالمه و توجیهم هم این بود که من نهایت کاری که برای سلامت بچه لازم بود رو انجام دادم اونم دوری پانزده روزه م از مهدیارم بود ولی قسمت این بود که دو روز بعد برگشت مهدیار من آبله مرغون بگیرم و دیگه توکل به خودش کردم
ولی برای اطمینان بیشتر سونوی سه بعدی رو بعد کلی فکر رفتم
دیروز برای سونوگرافی سه بعدی رفتم و شکر خدا نی نی سالم سالم بود و اولین چیزی که دید لب بالاش بود و گفت خیالت راحت راحت باشه
خلاصه اینکه اولش نی نی اینقدر شیطونی می کرد که نمی تونست از پاهاش عکس بندازه و بعد از چند دقیقه که نی نی خوابید شروع به نشون دادن دست و پا و انگشت ها و خلاصه همه جای نی نی کرد
حتی خمیازه کشیدن نی نیم رو هم دیدم و کلیییییییییییی دلم براش ضعف رفت
سخنی با نی نی عزیزم: نازنین مامان خدا رو شاکرم که تا اینجا همه چیزت به لطف خدا خوب بوده و سالمی، ولی اینو بدون که مامانی دوران بارداری سختی رو گذرونده و کلی اذیت شده
موقعی که داداش مهدیارت تو دلم بود هم روزای سختی داشتم به خصوص ماه هشتم که به خاطر کشیدگی تاندون پام، پام سه هفته توی گچ بود و رسماً خونه نشین شدم و خیلی خیلی بهم سخت گذشت ولی روزای سخت بارداری شما رو هرگز هرگز فراموش نمی کنم، سختی هایی که شاید همه ش رو نشه توضیح داد ولی حتماً روزی برات تعریف می کنم
فقط برای اینکه بدونی چقدر عاشق شما و داداش نازنینتم
عزیز مادر از امتحان های سخت این چند وقته ی خدای خوبم ناراحت نیستم و شاکرشم که باز هم می شد خیلی سخت از اینها آزمایش بشم و خدا باز هم دوستم داشت که با سلامتی شما و داداشی آزمایشم نکرد دیروز موقع سونوگرافی هر قسمت بدنت رو که دکتر نشونم می داد و خبر سلامتیت رو می داد فقط می گفتم خدایا شکرت، نعمت سلامتی رو ازمون نگیر
پاره تنم خوشحالم که خدا داره هر روز مامانیت رو قوی و قوی تر می کنه تا روزی که شما دو تا بزرگ می شین بتونه براتون پناهگاه باشه و با تکرار تجربیاتش دلتون رو قوی کنه