مهدیارجان مهدیارجان، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
محمدصدرا جانمحمدصدرا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
امیرطاها جانامیرطاها جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره

روز های زندگی من

ناز طبیبان

1392/8/8 9:27
نویسنده : زری مامان
582 بازدید
اشتراک گذاری

دکتر رفتنای پیاپی ما هنوز ادامه دارد.

پسرک کوچولومون که از روز اول به سختی نفس می کشید و ما هم به علت تجربه ی چند سال قبل ترس سرماخوردگی نی نی تو دلمون بود شروع کردیم رفتن از این دکتر به اون دکتر.

علاوه بر تنگی بینی و نفس پسرک، دل دردهای بی امان و گریه های رو به کبودیش هم ترس ما رو دوچندان کرد.

و نظر دو پزشک محترم این بود که مجاری بینیش تنگه و کلرید سدیم بریزید و تحمل کنید.

و پزشک دیگه زتروماکس و بتامتازون تجویز فرمودن، که البته این پزشک شدیداً مورد توجه من و بابایی هستن، چون سرماخوردگی نوزادی مهدیار رو درمان کردن و همیشه هم تشخیص های عالی داشتن.

تا اینکه شیر خوردن هم برای پسرک سخت شد و گریه های عصرگاهیش هم شدیدتر

و دیروز به پیشنهاد آقای پدر رفتیم پیش یه دکتر معروف و مسن به نام دکتر مرندیان که گویا از شاگردای دکتر قریب بودن، معاینه ی بسیار دقیقی کردن و تشخیص اینکه پسرک ما به لطف پروردگار کاملاً سالمن و این گرفتگی بینی هم به علت رفلکس هست و باید زیر سرش رو بلند کنیم و تقریباً حالت نیمه نشسته بخوابه و وقتی داروهای تجویزی پزشک قبلی رو گفتیم دکتر پیر و خسته ی ما عجیب بر صورتمون خیره شدن و ما گفتیم که عنقریبه که چشماشون از حدقه خارج بشه و با دنیای فانی وداع کنن، که خدا رو شکر بعد از چند ثانیه به حال طبیعی برگشتن و فقط خواستن نسخه ی تجویزی پزشک رو ببینن و باور کنن که این داروها زاییده تخیل قوی ما نیست، و با دیدن نسخه فقط پشت سر هم تکرار می کردن که تو عمرم همچین چیزی ندیده بودم اینا برای نوزاد خطرناکه، و هییییی تکرار که تو عمرم همچین چیزی ندیده بودم.

و برای ما بسی جای خوشحالی بود که تو عمر طویل و مفید این دکتر یه تجربه ی عجیب براش به یادگار گذاشتیم که می تونه باقی روزهای زندگی پزشکیش روش تحقیق کنه ایشالا.

خلاصه اینکه ما بسی سرخورده شدیم که این دکتری که ما اینهمه بهش ایمان داشتیم چرا اینقدر به قول بابا میثم ضربتی تشخیص دارو دادن و فکر سن و سال و بدن ظریف و نحیف این جوجه ی ما رو نکردن.

در ضمن در خصوص دل دردها و گریه ها هم تشخیص کوکیک دادنو تحویز فرمودن که مادر فداکار تا سه هفته لبنیات (حتی بسکوئیت های حاوی شیر) میل نکنن و اگه نی نی بهتر شد تا آخر شیردهی با لبنیات خداحافظی کنن و خیال ما رو راحت کردن که تا سه ماهگی زندگی همین جوری جاریســــــــــــــــــت.

و ما باز هم شکر به درگاه خداوند که فرزندمون سالمه.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

مثل همه ی آدم ها که تا از چیزی منع می شن بهش شدیداً میل پیدا می کنن من بستنـــــــــــــــــــــــــــــــی می خوام گریهگریهگریهگریهگریه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مثل هیچکس
8 آبان 92 9:41
خدارو شکر که سالمه ،متاسفانه دکترای ما اصلا درست بررسی نمیکنن . محمد منم 3سالش بود بردیم برای چشم پزشک اونجا گفتن شدید تنبلی چشم داره ویه عالمه حرف بار ما کرد که چرا زودتر نبردیمش دکتر ما رو بگی فقط .میکردیم که مشکلش اساسیه اما خدا رو شکر از اون روز تا حالا هر شهری که بردیم سلامت کامل چشمش رو تائئد کردن .


چی بگم از این دکترها که آدم تکلیف خودش رو با اینا نمی دونه
عاطفه
8 آبان 92 20:06
زری جان امیرپارسا هم دقیقا همین مشکل و داشت . من تا 6 ماه لب به شیر ماست و حتی همین بیسکوئیتی که گفتی نزدم و همین ها باعث شد که انقدر وزنم کم شه و دندون هام داغون . مگر وقت هایی که محصولات اصل گوسفندی گیرمون میومد . تازه غیر از اون پسرک روزی 15 تا دونه ی امپرازول هم میخورد . بعد از 6 ماه کم کم این مواد و خوردم و شکر خدا مشکلی پیش نیومد و حالا که پسرک 18 ماهه است خودش همه چیشو راحت میخوره و قرص ها هم خیلی وقته قطع شده. یه چیزی که خیلی تو حال پسرک تاثیر داشت بالا بودن سرش موقع خواب و بعد از شیر خوردن بود. حتما باد گلوش و بگیر ، کوتاه کوتاه بهش شیر بده و میونش نگه اش دار تا باد گلو بزنه خیلی خیلی حالش و بهتر میکنه. خیلی دوست دارم کمکت کنم.


مرسی عاطفه جون
یه دنیاااااااا ممنون از راهنماییت
منم خیلی نگران دندون ها و موهام هستم ):
علامه كوچولو
9 آبان 92 11:59
سلام
ازين دكترها نگو كه دل منم خونه جريانش رو دقيقا چند ماه پيش نوشتم بعد از كلي اين ور و اونور رفتن دكتر اخري كلي متعجب بود بابت داروهايي كه دكتهاي قبلي تجويز كرده بودند
الاااااااااااااااااااااااهي زري جوون اگه بدوني چقدر الان بستني ميچسبه
انشاءالله كه زودي جوجه كوچولومون سرحال و قبراق شه و مامانش بستني خور
از مهديارمون چه خبر؟


چی بگم خواهر از این دکترنماها
یعنی الان بستنی خوردی ):
ایشالا همه ی جوجه ها سالم باشن همیشه
مهدیار هم سرحال و قبراق شکر خدا
مرجان مامان آران و باران
9 آبان 92 14:37
عزیز دلممممممممممممممممم باید یکم نارحت کنمممم
چون ارانم دل دردی شدید و خفن داشت من تا 6 ماه خدا شاهده به جز مرغ و دلستر برای شیرم به هیچیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی لب نزدم حتی میوه چون اکثرا نفخ داشت شاید این وسطا چیزی خورده باشم ولی یادم نمیاد چون همش کارم خوردن مرغ بود
البته میتونی ماست و شیر گوسفندی بخوری چون سردی نیستش حتی من خیارم میخوردم اران گریه ها میکرد
یه بار خیر سرم کباب خوردم چون گوسفندو گوساله قاطی بود تا 2 روز به طرز وحشتناکککککککککککککککککککک گریه کرد و داغونمون کرد ایشالا که برای محمد صدرا با حادی اران نباشه که وااااااااااااااااویلا


دل دردای محمد صدرا هم خیلی خفنه ):
یعنی هر دکتری می بریم میگه نفخ شدیــــــــــــد داره ولی دیگه فکر نمی کردم باید اینقدر مراعات کرد ): خیلی سخته که، ایشالا باران کوچولو اینجوری نباشه و اصلاً دل درد نداشته باشه که اذیت نشی
مهتاب
11 آبان 92 1:00
اخه عزیز دلم طفلی چقدر اذیت میشه من یکی که اصلن طاقت گریه بچه ها رو ندارم ایشالا جوجوی ما زودتر خوب بشه خدا جونم تو رو خدااااااااااااااااااااااااااااااا


مرسی مهتاب مهربونم، ایشالا که دختر نازنینت همیشه سلامت باشه
ღبارانღ
13 آبان 92 20:04
وای کگفته بودی خیلی اذیتی..ولی شدتش بیشتر از اونیه که گفته بودی.. من خیلی برات دعا کردم...


مرسی گلم
دلگرم دعاهای خوبتم همیشه
آسمان
14 آبان 92 0:11
ای جان
بلا دور باشه از محمدصدرا جونم
یعنی آلرژی داره؟


مهدیار آلرژی داشت ولی برای محمدصدرا حرفی از آلرژی نزدن دکتر آخری گفت به خاطر رفلکسه