مالکیت
دنیا حول نگاه تو می چرخد عزیزکم صبح طلوع می کند تا تو برخیزی و شب سیاه می شود بلکه تو ساعتی بخوابی و بیارامی. این جملات تعریف و توضیح تفکر این روزهای توست، تویی که تمام کلماتت خلاصه شده در ، بده و منه ،و جملاتی مثل مامان منه ، بابان منه، غذای منه و ....
دایره کلماتت روز به روز وسعت می گیرد و من و روح و جانم دایره وار گرداگردت می چرخیم.
مثل طوطی کلمات را تکرار می کنی و با هوش فراوانت ادای گریه کردن در می آوری تا به خواسته ی دل کوچکت برسی، و من با اینکه بار دوم است که این روزها را از سر می گذرانم هنوز هم گول می خورم و خام شیرینکاری هایت می شوم.
ولی عزیز دلم دنیا همیشه اینطوری نمی ماند، همیشه طلوع صبح و غروب خورشید به افتخار حضور تو دست به دست هم نمی دهند، روزی روزگاری در این دنیای بی در و پیکر دیگر همه بله و چشم گویان تصدقت نمی روند و گوش به فرمانت نمی نشیند و درست به همین علت است که من گاهی کنار می نشینم و زبان به کام می گیرم و چشم می بندم و می گذارم تا زور برادر جانت بر تو بچربد و با اخم و عتاب اسباب بازی و مداد و دفترش را از تو بازپس بگیرد و تلاش می کنم که آن لحظه که شکایت کنان و اشک ریزان به آغوشم پناه می آوری برادرت را تایید کنم و هر طوری هست به تو بفهمانم که اشکهایت با همه زلالی و لطافت دلیل زورگویی هایت نمی شود.