عصر شیرین
بعد از ظهر یه روز پائیزیه و دو تا گل زندگیم برای اولین بار با هم دیگه روی تخت اتاق ما خوابیدن. خدایا شکرت، من و عزیز دلم یکی از شیرین ترین لحظه های زندگیمون رو تجربه کردیم و سجده ی شکر به جا آوردیم. خدایا برای همه ی نعمت هات شکر
قرارمان باشد برای فرداها
پسرک این روزها و مرد فرداها این روزهایت را کمتر ثبت کرده ام شاید به این علت که می اندیشم در فردایی نه چندان دور خودت تک تک حس های پدری را درک می کنی و مادر شدن عشقت را به چشم می بینی و یاد می کنی از روزهایی که مادر و پدرت بی هیچ چشم داشتی روز و شبشان را وقف حضورت کرده بودند. شاید زیادی خوشبینم، شاید فرداها گذر روزگار ثانیه ای هم یاد ما را به خاطرت نیاورد. ولی این خوشبینی را دوست دارم و حس می کنم چیزی که به آن ایمان داشته باشم همان می شود. پس می نویسم و قراری مقرر می کنم تا روزی با خواندنش همچون پدرت قدردان عشق و همسرت باشی، همسری که فرزند تو را در بطن پرورش می دهد. قرارمان باشد برای آن روزها برای آن ر...
مجمع جهانی حضرت علی اصغر
پسرکان نازنینم روز جمعه به لطف عمه مهربانتان در هوایی نفس کشیدید که شما را برای همه ی عمر بس است. شما را به مسیحایی سپردم که نفسش، ضامن تمام هستیتان می شود انشااله. ...
یک ماهگی
محمدصدرای نازنینم دیشب ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه یک ماهه شد. یک ماهگیت مبارک گل زیبای من &nb...
اینجوری هم می شه
می شه کلافه بود از بیداری های نیم ساعته و خواب های نصف نیمه ی شبانه. می شه باز هم کلافه بود وقتی بعد از ظهر با کلی اصرار و قسم زیر لبی از پسرک بیست و چند روزه ت می خوای چشم ببنده و یه یک ساعتی خواب ممتد بخوابه تا تو هم سر به بالین بذاری و اونوقت ده دقیقه نگذشته با نوای پسر بزرگترت برای گرسنگی و سر رفتن حوصله از خواب دل بکنی. و می شه جور دیگه ای دید: می شه غرق لذت شد از دیدن چشمان گرد و تیله ای پسرک در دل سیاه شب که تو تختش بهت زل زده و منتظره. و می شه ضعف رفت از صدای پسرک پنج ساله ای که نیمه شب با صدای بلند آب خنک می خواد. می شه لبخند زد و خواب بعد از ظهر رو فراموش کرد و با یه ظرف برشتوک و شیر، دل پسر تنهای ای...
پستونک
تلاش های بی امان من و همه ی عزیزان با تجربه ی فامیل جهت پستونکی کردن گل پسر از روز اول تا امروز که یعنی بیست و دو روزگی پسرک همچنان ادامه داره، و عجیبه که هنوزم هم دست از تلاش برنداشتیم. انواع و اقسام پستونک اعم از ارتودنسی، ریز و درشت و گرد توسط پدر گرامی و عمه سارا جون خریداری شده و دست آخر به این نتیجه رسیدیم که روی نی نی زیاده و هیچ ربطی به نوع پستونک نداره. و من شدیداً پیگیرم که محمد صدرا جان منت سر این جانب بذارن و این دایه ی مهربون تر از مادر رو قبول کنن. در این زمینه تجربه های مفید مادرانه تون رو خریداریم. ...
ناز طبیبان
دکتر رفتنای پیاپی ما هنوز ادامه دارد. پسرک کوچولومون که از روز اول به سختی نفس می کشید و ما هم به علت تجربه ی چند سال قبل ترس سرماخوردگی نی نی تو دلمون بود شروع کردیم رفتن از این دکتر به اون دکتر. علاوه بر تنگی بینی و نفس پسرک، دل دردهای بی امان و گریه های رو به کبودیش هم ترس ما رو دوچندان کرد. و نظر دو پزشک محترم این بود که مجاری بینیش تنگه و کلرید سدیم بریزید و تحمل کنید. و پزشک دیگه زتروماکس و بتامتازون تجویز فرمودن، که البته این پزشک شدیداً مورد توجه من و بابایی هستن، چون سرماخوردگی نوزادی مهدیار رو درمان کردن و همیشه هم تشخیص های عالی داشتن. تا اینکه شیر خوردن هم برای پسرک سخت شد و گریه های عصرگاهیش هم شدیدتر و...
دلخوشی ها کم نیست
مشغله ی این روزا کمتر زمانی برام می ذاره تا بیام و بنویسم یا به دوستای دیگم سر بزنم. این روزا برنامه م خلاصه شده تو رسیدگی به محمدصدرا و عذاب وجدان برای وقت کمی که برای مهدیار می ذارم. مهدیار صبح ها با بابامیثم می ره مهدکودک و ظهر هم با سرویس برمی گرده. بابا میثم تو خونه حسابی هوای آقا مهدیار رو داره و به خصوص موقع خواب که مهدیار عادت داشت همیشه من کنار تختش بشینم تا خوابش ببره و این روزا بابایی جای من رو پر کرده و پسر عاقل و بزرگوارم هم کاملاً درک می کنه که مامانی دیگه نمی تونه مثل قبل بهش رسیدگی کنه و با این موضوع کنار اومده و این باعث عذاب وجدان مضاعف من شده . حالا هم که مامان ثریای نازنین که مهدیار رو پنج شنبه همراه خود...
عکس محمد صدرا
اینم رونمایی از عکس داداشی آقا مهدیار ...