روزمرگی های مادرانه
هر بار کلی برنامه ریزی می کنم، دنبال وقت خالی می گردم، بعد از کلی کلنجار رفتن و بالاخره کنار اومدن با خودم صفحه نی نی وبلاگ دوست داشتنیم رو که باز می کنم وقتی یوزر و پسوردم رو وارد می کنم و صفحه ی کاربریم بالا میاد دقیقا همون موقع یه عالمه اولویت تو ذهنم صف می بنده که می شن مهمترین ها در اون لحظه و مثل اکثر وقتا یا قبل از نوشتن یا وسطاش کاملا پشیمون می شم و دست می کشم از هر چی وبلاگ و خاطره نویسیه. گاهی اوقات که دستم به کیبور می ره یا صدای برادر بزرگه بلند می شه و یا چشمای منتطر نی نی کوچیکه مادر رو می طلبه. گاهی اوقات هم حین نگاه کردن به مانیتور پشت زمینه ی مانیتور چشم گیر تر از محتویات روی صفحه ش می شه چیزایی ...